love inother style پارت31
#love_inother_style #پارت31
#میا #بک
میا
چه روز خوبیه امروز آره خوبه خوبه
وارد کلاس شدم سرجام نشستم چقدر دلم به حال ساکونوسوخت موهاش خیلی دوس داشت چون باباش موهاشودوس داشت من ونیناتاهمین دیروز فقط.میدونستیم چرا موهاشو کوتاه نمیکنه بک ویونگ وساکونو اومدن نشست کنارم خیلی ناراحت بودش رو منم تأثیر میذاره همیشه حس اطرافیانم
من:هیع بک خوبی؟!
سرشو گذاشته بود رومیز سمت من چرخوند
بک:آه نه نیستم قهر کرده باهام حرفم نمیزنه باهام
من:چرا؟!
بک:هیچی دیشب گفتیم بره تو انگار شنیده کوتاه اومدیم رفتیم داخل چنان زهر مار شده بود که نگو هیچی بابا اومد اولش خندید ولی وقتی ساکونو اومد پایین یکم ناراحت شدش ساکونو هم از ناراحتی بابا ناراحت شدش حرف نمیزد یام میزد بله نه بود
من:میخوایی باهاش حرف بزنم؟؟
سیخ نشست سرجاش
بک:میتونی واقعاااا
من:اوهوم
لپمو کشید زد زیر خنده شانس آوردم هواس کسی بهمون نبود
بک:اگه آشتی کنه میبرمت شهربازی شنیدم از ساکونو دوس داری
من:پس حتما راضیش میکنم آخ جونم شهربازی وییی
بلند شدم رفتم پیش ساکونو
من:ساکونو
ساکونو:توروخدا تو دیگه نگو باهاشون آشتی کنم!!
من:خوب تقصیر اونا نبوده که... بعدم اونا گول حرفایی جینیونگ خوردن کوتاه اومدن
ساکونو:خوب ولی تا موقعی که برم خونه باهاشون حرف نمیزنم به بک بگو
***///***
بک
اومد سمتم تا اومدم ازش بپرسم دبیر اومد
من:اه آلان وقته اومدن بود پاچه گیر
نشست بعد از حضور غیاب شروع کرد به درس دادن مام گوش میدادیم
زنگ خورد با عجله دستش گرفتم بردمش تو حیاط نشوندمش رویی نیمکت
من:خوب چیشد
قیافش پوکر شدش بادم خالی شد
من:راضی نشد نه؟؟
میا:"^_^"راضیش کردممم
من:جدیییی
میا:البته گفت تا زمانی که برین خونه قهر باهاتون
من:خیلی خوبببییی تو دختر یکی بهت بدهکارم
میا:قول بده میبریم شهر بازی
انگشت کوچیکشو آورد سمتم
انگشت کوچیکمو بین انگشتش قلاب کردم (کی فکرش میکرد بشه اولین قولی که بهش میدم)
من:قووول آخر همین هفته میبرمت
میا:آخ جووون میشه پس فردااا وییی
یهو صدایی قاروقور اومد بهم نگاه کرد
میا:مال تو بود
من:فک کنم^_^ آخه دیشب اشتهام کور شده بود
رفتیم سمت بوفه یه شیر توت فرنگی برایی خودم یکیم برای اون گرفتم
میا:واوو شیر توت فرنگی میخوری
من:نوشیدنی مورد علاقمه
میا:منم دوس دارم!!
خندیدیم چیزی نگفتیم
#میا #بک
میا
چه روز خوبیه امروز آره خوبه خوبه
وارد کلاس شدم سرجام نشستم چقدر دلم به حال ساکونوسوخت موهاش خیلی دوس داشت چون باباش موهاشودوس داشت من ونیناتاهمین دیروز فقط.میدونستیم چرا موهاشو کوتاه نمیکنه بک ویونگ وساکونو اومدن نشست کنارم خیلی ناراحت بودش رو منم تأثیر میذاره همیشه حس اطرافیانم
من:هیع بک خوبی؟!
سرشو گذاشته بود رومیز سمت من چرخوند
بک:آه نه نیستم قهر کرده باهام حرفم نمیزنه باهام
من:چرا؟!
بک:هیچی دیشب گفتیم بره تو انگار شنیده کوتاه اومدیم رفتیم داخل چنان زهر مار شده بود که نگو هیچی بابا اومد اولش خندید ولی وقتی ساکونو اومد پایین یکم ناراحت شدش ساکونو هم از ناراحتی بابا ناراحت شدش حرف نمیزد یام میزد بله نه بود
من:میخوایی باهاش حرف بزنم؟؟
سیخ نشست سرجاش
بک:میتونی واقعاااا
من:اوهوم
لپمو کشید زد زیر خنده شانس آوردم هواس کسی بهمون نبود
بک:اگه آشتی کنه میبرمت شهربازی شنیدم از ساکونو دوس داری
من:پس حتما راضیش میکنم آخ جونم شهربازی وییی
بلند شدم رفتم پیش ساکونو
من:ساکونو
ساکونو:توروخدا تو دیگه نگو باهاشون آشتی کنم!!
من:خوب تقصیر اونا نبوده که... بعدم اونا گول حرفایی جینیونگ خوردن کوتاه اومدن
ساکونو:خوب ولی تا موقعی که برم خونه باهاشون حرف نمیزنم به بک بگو
***///***
بک
اومد سمتم تا اومدم ازش بپرسم دبیر اومد
من:اه آلان وقته اومدن بود پاچه گیر
نشست بعد از حضور غیاب شروع کرد به درس دادن مام گوش میدادیم
زنگ خورد با عجله دستش گرفتم بردمش تو حیاط نشوندمش رویی نیمکت
من:خوب چیشد
قیافش پوکر شدش بادم خالی شد
من:راضی نشد نه؟؟
میا:"^_^"راضیش کردممم
من:جدیییی
میا:البته گفت تا زمانی که برین خونه قهر باهاتون
من:خیلی خوبببییی تو دختر یکی بهت بدهکارم
میا:قول بده میبریم شهر بازی
انگشت کوچیکشو آورد سمتم
انگشت کوچیکمو بین انگشتش قلاب کردم (کی فکرش میکرد بشه اولین قولی که بهش میدم)
من:قووول آخر همین هفته میبرمت
میا:آخ جووون میشه پس فردااا وییی
یهو صدایی قاروقور اومد بهم نگاه کرد
میا:مال تو بود
من:فک کنم^_^ آخه دیشب اشتهام کور شده بود
رفتیم سمت بوفه یه شیر توت فرنگی برایی خودم یکیم برای اون گرفتم
میا:واوو شیر توت فرنگی میخوری
من:نوشیدنی مورد علاقمه
میا:منم دوس دارم!!
خندیدیم چیزی نگفتیم
۳.۸k
۰۸ آذر ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۱۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.