آدم وقتی یه چیزی و از دست می ده
آدم وقتی یه چیزی و از دست می ده
هر روز نمی شینه براش گریه کنه ...
هر شب هر شب آبغوره نمی گیره !
یهو چشماشو باز می کنه و
میبینه سه سال گذشته ...
شاید کمتر ...
شاید بیشتر !
وقتی از دستش دادی نمی تونی
همه ی مسیر و با بغض راه بری ،
نمی تونی بگی
چون تو نداریش کسی ام نداشته باشتش !
اما می دونی ؟!
خیلی سخته
من الان درد دارم
تا مغز استخونم درد داره ،
کی درد نداشتن منو باور می کنه ؟! کی می فهمه کجای زمستون از دستت دادم ؟
لعنت به همه ی کسایی که می پرسن کی رو دوست داری !
این سوال لعنتی همه ی وجودمو می سوزونه
یادم میاره سال هاست ندارمت
ندارمت و
هنوز نمی تونم
از یاد ببرم لحظه لحظه ی دوست داشتنم رو ...
کی می گه من حسود نیستم ؟
چطور باید بشنوم
داره برات
می میره
و بغض خفم نکنه ؟
کی گفته
که اونقدر قوی ام که
کادوشو با لبخند و ذوق بگیری و
من طاقت بیارم ؟
کی گفته که علم باید اونقدر پیشرفت کنه
که من بتونم
تارهای که کم کم سفید می کنی
و ببینم و
همه ی وجودم ضعف نره ؟
چرا تموم نمی شی ؟
مگه از دستت ندادم ؟
پس برو ...
پس تموم شو
من جوونم !
من هنوز وقت دارم
من باید ازدواج کنم ...
تموم شو
من یه حسودِ کم طاقتم
یه حسود کم طاقت
که امشب برای همه این سال ها
برای همون چند تار سفیدت
برای جا افتادگی صورتت
برای قربون صدقه های یک لعنتی ...
بغض کرد
اشک ریخت
دوباره عاشق شد ...
باز هم از دستت داد
برای من زمستون و تابستون فرقی نمی کنه !
من تو جاده ی زندگی
هر روز درد از دست دادنت رو می بلعم ...
هر روز نمی شینه براش گریه کنه ...
هر شب هر شب آبغوره نمی گیره !
یهو چشماشو باز می کنه و
میبینه سه سال گذشته ...
شاید کمتر ...
شاید بیشتر !
وقتی از دستش دادی نمی تونی
همه ی مسیر و با بغض راه بری ،
نمی تونی بگی
چون تو نداریش کسی ام نداشته باشتش !
اما می دونی ؟!
خیلی سخته
من الان درد دارم
تا مغز استخونم درد داره ،
کی درد نداشتن منو باور می کنه ؟! کی می فهمه کجای زمستون از دستت دادم ؟
لعنت به همه ی کسایی که می پرسن کی رو دوست داری !
این سوال لعنتی همه ی وجودمو می سوزونه
یادم میاره سال هاست ندارمت
ندارمت و
هنوز نمی تونم
از یاد ببرم لحظه لحظه ی دوست داشتنم رو ...
کی می گه من حسود نیستم ؟
چطور باید بشنوم
داره برات
می میره
و بغض خفم نکنه ؟
کی گفته
که اونقدر قوی ام که
کادوشو با لبخند و ذوق بگیری و
من طاقت بیارم ؟
کی گفته که علم باید اونقدر پیشرفت کنه
که من بتونم
تارهای که کم کم سفید می کنی
و ببینم و
همه ی وجودم ضعف نره ؟
چرا تموم نمی شی ؟
مگه از دستت ندادم ؟
پس برو ...
پس تموم شو
من جوونم !
من هنوز وقت دارم
من باید ازدواج کنم ...
تموم شو
من یه حسودِ کم طاقتم
یه حسود کم طاقت
که امشب برای همه این سال ها
برای همون چند تار سفیدت
برای جا افتادگی صورتت
برای قربون صدقه های یک لعنتی ...
بغض کرد
اشک ریخت
دوباره عاشق شد ...
باز هم از دستت داد
برای من زمستون و تابستون فرقی نمی کنه !
من تو جاده ی زندگی
هر روز درد از دست دادنت رو می بلعم ...
۲.۳k
۲۱ تیر ۱۳۹۶
دیدگاه ها (۲۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.