داشتم فکر میکردم

داشتم فکر می‌کردم
از کجای مسیر
ترتیبِ قدم‌هایمان به هم ریخت
‌ که کم‌کم
از من جلو افتادی
و دیگر
هر کاری کردم نتوانستم
به تو برسم
داشتم فکر می‌کردم
چطور با این همه زخم‌ که از رفتنت
روی تنم مانده،
هنوز نمُرده‌ام
داشتم فکر می‌کردم
اگر روزی فراموشت کنم
چقدر از خودم متنفر می‌شوم
من
تا وقتی خودم را دوست دارم
که تو را دوست داشته‌باشم
تا لحظه‌ای که با شنیدن اسمت
اشک‌هایم بدون تردید
از چشم‌هایم سرازیر شوند.
دیدگاه ها (۷)

آدم وقتی یه چیزی و از دست می ده هر روز نمی شینه براش گریه کن...

سلام عزیزمامروز صبح؛ دو تا نون بربری خریدم.بقیه ی پولمو نداش...

شعر «من خود آن سیزدهم» در سیزده بدر طی اتفاقی توسط «شهریار» ...

پلک بگشا نازنینم...صبح ِ زیبایت بخیردلربا و بهترینم...🌹 صبح ...

رمان

فیک پارت ۱⭐⭐⭐⭐⭐⭐⭐⭐روی تختم نشسته بودم به اتفاقی که قراره بیو...

فرار من

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط