مروارید آبی
مروارید آبی
Part ⁸⁶
ویو لانا
بعد جمع کردن سفره کوک همراه جیمین و تهیونگ با چمدون اومدن پایین
_خب دیگه نامجون ببخشید بهتون خیلی زحمت دادیم
☆_🫂 این چه حرفیه داداش خوشحالمون کردید
_ میا ممنونم بابت همه چی(لبخند)
♡ خواهش میکنم بازم بیاید
+ممنونم ازتون
☆ بازم تسلیت میگم... امیدوارم بازم بیاید خونه مون
#ایندفعه دیگه نوبت شماست
☆هر وقت سرمون خلوت شد چشم
تهیونگ و یونا و جیمین هم خدافظی کردن *
_خب تهیونگ سئول میبینمت
~ مراقبت کنید از هم
☆ خب پس بزار سوئیچ و بیارم که برسونمت کوک
+نههه دیگه واقعا به زحمت میوفتید
_ راست میگه تاکسی میگیرم
#چرت نگید بیا کوک خودم با ماشینت میرسونم فرودگاه بعدشم از اونجا برمیگردم سئول
_باشه پس بیا
#حالا تعارفم سرت نمیشه پسر(زیر لب)
از هم خدافظی کردن و سوار ماشین شدن *
فلش بک فرودگاه*
_ همینجا بمون برم چمدون ها رو بدم و بلیط و بگیرم
+باشه
ویو لانا
بعد پنج مین کوک با دوتا بلیط اومد
_لانا پاشو بریم
+الان که زوده؟
_ مثل اینکه ساعت و انداختن جلو
+ باشه
ویو کوک
با لانا از گیت ها رد شدیم و سوار اتوبوس شدیم تا سوار هواپیما بشیم
فلش بک تو راه*
_ببینم واقعا قراره بیست روز فرانسه بمونیم؟
+ کی گفته؟
قراره چهار روز تو فرانسه بمونیم بعدشم بریم ایتالیا
_ وای خدایا منصرف نشدی تو؟؟
+ کوک لطفا با من بحث نکن الانم میخوام به دختره زنگ بزنم
گوشیش و از کیفش درمیاره*
_ اتوبوس وایساد پاشو بریم
+خیله خب
ویو لانا
تو راه سوار شدن به هواپیما داشتم زنگ میزدم به یوجین که جواب نداد حداقل پنج بار زنگ زدم ولی بازم جواب نداد که قطع کردم اگه ببینه حتما زنگ میزنه
_ جواب داد؟
+نه
_ خیله خب این صندلی ماست بشین ته
+باشه
شرط 38 لایک
38 کامنت
#رمان #فیک #سناریو #واکنشات
#جونگکوک #تهیونگ #جیهوپ #نامجون #جین #جیمین #شوگا #بی_تی_اس #ارمی
Part ⁸⁶
ویو لانا
بعد جمع کردن سفره کوک همراه جیمین و تهیونگ با چمدون اومدن پایین
_خب دیگه نامجون ببخشید بهتون خیلی زحمت دادیم
☆_🫂 این چه حرفیه داداش خوشحالمون کردید
_ میا ممنونم بابت همه چی(لبخند)
♡ خواهش میکنم بازم بیاید
+ممنونم ازتون
☆ بازم تسلیت میگم... امیدوارم بازم بیاید خونه مون
#ایندفعه دیگه نوبت شماست
☆هر وقت سرمون خلوت شد چشم
تهیونگ و یونا و جیمین هم خدافظی کردن *
_خب تهیونگ سئول میبینمت
~ مراقبت کنید از هم
☆ خب پس بزار سوئیچ و بیارم که برسونمت کوک
+نههه دیگه واقعا به زحمت میوفتید
_ راست میگه تاکسی میگیرم
#چرت نگید بیا کوک خودم با ماشینت میرسونم فرودگاه بعدشم از اونجا برمیگردم سئول
_باشه پس بیا
#حالا تعارفم سرت نمیشه پسر(زیر لب)
از هم خدافظی کردن و سوار ماشین شدن *
فلش بک فرودگاه*
_ همینجا بمون برم چمدون ها رو بدم و بلیط و بگیرم
+باشه
ویو لانا
بعد پنج مین کوک با دوتا بلیط اومد
_لانا پاشو بریم
+الان که زوده؟
_ مثل اینکه ساعت و انداختن جلو
+ باشه
ویو کوک
با لانا از گیت ها رد شدیم و سوار اتوبوس شدیم تا سوار هواپیما بشیم
فلش بک تو راه*
_ببینم واقعا قراره بیست روز فرانسه بمونیم؟
+ کی گفته؟
قراره چهار روز تو فرانسه بمونیم بعدشم بریم ایتالیا
_ وای خدایا منصرف نشدی تو؟؟
+ کوک لطفا با من بحث نکن الانم میخوام به دختره زنگ بزنم
گوشیش و از کیفش درمیاره*
_ اتوبوس وایساد پاشو بریم
+خیله خب
ویو لانا
تو راه سوار شدن به هواپیما داشتم زنگ میزدم به یوجین که جواب نداد حداقل پنج بار زنگ زدم ولی بازم جواب نداد که قطع کردم اگه ببینه حتما زنگ میزنه
_ جواب داد؟
+نه
_ خیله خب این صندلی ماست بشین ته
+باشه
شرط 38 لایک
38 کامنت
#رمان #فیک #سناریو #واکنشات
#جونگکوک #تهیونگ #جیهوپ #نامجون #جین #جیمین #شوگا #بی_تی_اس #ارمی
- ۱۳.۰k
- ۲۹ فروردین ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۴۴)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط