برده part
برده ﴾ ۵۰ part
تقی به درب اتاق زد و وارده اتاق شد نگاهی به اطراف کرد یه سول رو ندید
چند قدمی به جلو برداشت تا اینکه دوستش را کنار پنجره روی مبل دید
یه سول که چشم اش به دوستش خورد سریع از روی مبل بلند شد
و دوستشو بغل گرفت
کوتاه بغلش کرد و روی مبل نشستن هویون پا رو اون یکی پا انداخت و دور اطرافو از نگاه گذرونده لب تر کرد : اتاق قشنگیه اما عمارت بهتره چرا دیشب نیومدی
یه سول نگاهی به پایین کرد و گفت : دیگه نمیخوام اونجا بمونم
هویون خم شد به جلو و مشکوک گفت : شما دیشب باهم بودین
یه سول متعجب شد تند پلک زد تا اینکه هویون دوباره تکرار کرد : یا چرا منظورمو نمیگیری یعنی از اونجور باهم بودن وقتی باهم چیز میکنن.. ای بابا مگه کودنی چیزی هستی بفهم دیگه
یه سول تلخندی زد وقتی به یاد این می افتاد که چطوری مردی که دیشب باهاش رابطه داشت امروز انقدر آسون ولش کرد چشم هایش پر از اشک شدن با بغض دامن لباس زیباشو مشت کرد و لرزون گفت : ار.. آره
خیلی زود بغضش شکست و اشک هایش رها شدن هق زد
و تند دستشو جلوی دهانش گرفت هویون که به شدت از حال خراب دوستش ناراحت شد نزدیکش شد و بغلش کرد آروم به کمرش میزد و مهربان نجوا کرد : هیسس .. قوی باش نباید انقدر زود شکست بخوری
یه سول با گریه و درد قلبش لب زد : .اون.. گفت .. منو.. نمیخواد..
اشک هایش مثله موجی رها بودن چرا که هر دعوایی ناراحتی داره
خانوادگی دوستانه رئیسی.. ولی عشق خیلی سخت بود...
هویون مهربان به دوستش گفت : قوی باش هی با تو ام از یه آیدل شنیدم که به جایی گفته بود
"من یاد گرفتهام که قدرت هرگز شکستنی نیست. بلکه انتخاب کردن برای ماندن است، حتی وقتی که دردناک است.
منظورش اینه که قوی بودن یعنی هر روز صبح بیدار میشی و با همون درد تصمیم میگیری بمونی توی این دنیا
میگه قوی بودن به این معنی نیست که هیچوقت زمین نخوری یا آسیب نبینی آدم قوی هم درد میکشه
و این تنها دلداری بود تا یه سول رو کمی آروم تر کرد،
تقی به درب اتاق زد و وارده اتاق شد نگاهی به اطراف کرد یه سول رو ندید
چند قدمی به جلو برداشت تا اینکه دوستش را کنار پنجره روی مبل دید
یه سول که چشم اش به دوستش خورد سریع از روی مبل بلند شد
و دوستشو بغل گرفت
کوتاه بغلش کرد و روی مبل نشستن هویون پا رو اون یکی پا انداخت و دور اطرافو از نگاه گذرونده لب تر کرد : اتاق قشنگیه اما عمارت بهتره چرا دیشب نیومدی
یه سول نگاهی به پایین کرد و گفت : دیگه نمیخوام اونجا بمونم
هویون خم شد به جلو و مشکوک گفت : شما دیشب باهم بودین
یه سول متعجب شد تند پلک زد تا اینکه هویون دوباره تکرار کرد : یا چرا منظورمو نمیگیری یعنی از اونجور باهم بودن وقتی باهم چیز میکنن.. ای بابا مگه کودنی چیزی هستی بفهم دیگه
یه سول تلخندی زد وقتی به یاد این می افتاد که چطوری مردی که دیشب باهاش رابطه داشت امروز انقدر آسون ولش کرد چشم هایش پر از اشک شدن با بغض دامن لباس زیباشو مشت کرد و لرزون گفت : ار.. آره
خیلی زود بغضش شکست و اشک هایش رها شدن هق زد
و تند دستشو جلوی دهانش گرفت هویون که به شدت از حال خراب دوستش ناراحت شد نزدیکش شد و بغلش کرد آروم به کمرش میزد و مهربان نجوا کرد : هیسس .. قوی باش نباید انقدر زود شکست بخوری
یه سول با گریه و درد قلبش لب زد : .اون.. گفت .. منو.. نمیخواد..
اشک هایش مثله موجی رها بودن چرا که هر دعوایی ناراحتی داره
خانوادگی دوستانه رئیسی.. ولی عشق خیلی سخت بود...
هویون مهربان به دوستش گفت : قوی باش هی با تو ام از یه آیدل شنیدم که به جایی گفته بود
"من یاد گرفتهام که قدرت هرگز شکستنی نیست. بلکه انتخاب کردن برای ماندن است، حتی وقتی که دردناک است.
منظورش اینه که قوی بودن یعنی هر روز صبح بیدار میشی و با همون درد تصمیم میگیری بمونی توی این دنیا
میگه قوی بودن به این معنی نیست که هیچوقت زمین نخوری یا آسیب نبینی آدم قوی هم درد میکشه
و این تنها دلداری بود تا یه سول رو کمی آروم تر کرد،
- ۵۲۵
- ۲۸ آذر ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۰)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط