برده part
﴿ برده ﴾ ۵۲ part
دست گل رز قرمز رنگ رو بو کشید مطمئن بود یه سول دوست داره
میخواست سورپرایزش کنه پس بدون در زدن آروم وارده اتاق شد
چند قدمی برداشت تا اینکه صدای مرد غریبه ای رو شنید
همانجا ایستاد صدای مرد رو به خوبی میشنید جی هون : ببین خواهرک کوچیک من انقدر خودتو اذیت نکن ما نقشه مون همین بود باید یه جوری آبروی جئون جونگ کوک رو ببری چه بهتر از این برو به همه بگو ازت استفاده کرده یه شب و بعد ولت کرده این بهترین آتو میشه برامون
یه سول با بغض نجوا کرد : اما من نمیتونم من انقدر بد ذات نیستم
جی هون داداش بزرگتر یه سول یا عصبانیتی گفت: پس انتقام جه هی خواهر مون چی میشه به اون فکر کن تو از همون اول برای همین بهش نزدیک شدی مگه نه
جونگ کوک بر اثر شوک خشکش زده بود چطور این ممکن بود یعنی یه سول دختری که دیوانه وار عاشقش بود و بعد از مدت ها توانسته بود به یکی اعتماد کنه برای انتقام نزدیکش شده بود
یه سول: آره برای انتقام نزدیکش شدم
تنها همین حرف آخر کافی بود تا تیر به قلب جونگ کوک وارده کنه
دست گل از دستش افتاد بر روی زمین و همین باعث شد تا آن خواهر و برادر به پشت سرشون نگاه کنن
یه سول با دیدن جونگ کوک تند بلند شد و بهش زل زد این دیگه آخر راه بود همه چی تموم شد..
یه سول قدمی نزدیکش شد اما با صدای خشن و عصبی جونگ کوک مواجه شد : تو یانگ یه سول هیچ کسیو به سنگ دلی تو ندیدم کاش هیچوقت تو رو نمیدیدم
همین حرفش قلب به سول رو شکوند
حتا نذاشت دختره بیچاره توضیح بده و زد از اتاق بیرون
آشفته و ناراحت بود هیچ جوره باورش نمیشد که یه سول بهش از سپاه خنجر زده باشه شوک بزرگی بود تا حدی که نفهمید کی سوار ماشین شد
و با بالاترین سرعت رانندگی میکرد هیچی جلو دارش نبود
فقط حرف های یه سول و برادرش توی ذهنش میچرخیدن عصبی زد به فرمون و داد زد : چطور تونستی همچین کاری بکنی یه سول چطور تونستی
با بوق بلند ماشینی که شنید دیگه چیزی نفهمید و برخورد دو ماشین
صدای بلندی ایجاد کرد .....
دست گل رز قرمز رنگ رو بو کشید مطمئن بود یه سول دوست داره
میخواست سورپرایزش کنه پس بدون در زدن آروم وارده اتاق شد
چند قدمی برداشت تا اینکه صدای مرد غریبه ای رو شنید
همانجا ایستاد صدای مرد رو به خوبی میشنید جی هون : ببین خواهرک کوچیک من انقدر خودتو اذیت نکن ما نقشه مون همین بود باید یه جوری آبروی جئون جونگ کوک رو ببری چه بهتر از این برو به همه بگو ازت استفاده کرده یه شب و بعد ولت کرده این بهترین آتو میشه برامون
یه سول با بغض نجوا کرد : اما من نمیتونم من انقدر بد ذات نیستم
جی هون داداش بزرگتر یه سول یا عصبانیتی گفت: پس انتقام جه هی خواهر مون چی میشه به اون فکر کن تو از همون اول برای همین بهش نزدیک شدی مگه نه
جونگ کوک بر اثر شوک خشکش زده بود چطور این ممکن بود یعنی یه سول دختری که دیوانه وار عاشقش بود و بعد از مدت ها توانسته بود به یکی اعتماد کنه برای انتقام نزدیکش شده بود
یه سول: آره برای انتقام نزدیکش شدم
تنها همین حرف آخر کافی بود تا تیر به قلب جونگ کوک وارده کنه
دست گل از دستش افتاد بر روی زمین و همین باعث شد تا آن خواهر و برادر به پشت سرشون نگاه کنن
یه سول با دیدن جونگ کوک تند بلند شد و بهش زل زد این دیگه آخر راه بود همه چی تموم شد..
یه سول قدمی نزدیکش شد اما با صدای خشن و عصبی جونگ کوک مواجه شد : تو یانگ یه سول هیچ کسیو به سنگ دلی تو ندیدم کاش هیچوقت تو رو نمیدیدم
همین حرفش قلب به سول رو شکوند
حتا نذاشت دختره بیچاره توضیح بده و زد از اتاق بیرون
آشفته و ناراحت بود هیچ جوره باورش نمیشد که یه سول بهش از سپاه خنجر زده باشه شوک بزرگی بود تا حدی که نفهمید کی سوار ماشین شد
و با بالاترین سرعت رانندگی میکرد هیچی جلو دارش نبود
فقط حرف های یه سول و برادرش توی ذهنش میچرخیدن عصبی زد به فرمون و داد زد : چطور تونستی همچین کاری بکنی یه سول چطور تونستی
با بوق بلند ماشینی که شنید دیگه چیزی نفهمید و برخورد دو ماشین
صدای بلندی ایجاد کرد .....
- ۷۳۷
- ۲۸ آذر ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۰)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط