سرنوشت سوخته ۲۹

ون شب به مونا ت...ج....ا...و........ز شده بود شبی بود اما از کی؟ از عشق زندگیش؟

مونا: با درد بدی در کل بدنم بلند شدم و به یاد اتفاقات بغض بدی توی گلو رو گرفته بود که با یه انفجار همش ترکید و اشکام رو لپ هام سرازیر شد اشک هایی که با هم مسابقه میدادن
کمی گریه کردم و بعد دیگه گریه هام خشک شدن ولی اثارشون چشم های من بود که از خون تشکیل شده بود
گناه من چی بود ؟ گناه یه دختر 20 ساله چی بود که تنها جرمش توی زندگیش عاشق شدن بود اون عاشق شدن یه مافیا توی فکر بودم که یهو یه زن وارد اتاق شد
اجوما: دخترم چی لازم نداری
مونا: .......
اجوما: دخترم حالت خوبه؟
مونا: حمام کجاست؟
اجوما: همراهم بیا

مونا :بعد از حمام متوجه شدم که جئون یه کاری داره و حالا حالا نمیاد پس بهترین کار این بود که از این عمارت سیاه فرار کنم......اره دیگه علاقه من از
جئون مثل درختی بود که از وسط قطع شده بود ولی قطعا روزی اون درخت رشد میکنه و
دورباره میوه میده ..... اما ایا علاقه من نسبت به جئون عوض میشه و دوباره ثمره خودش رو میده و به حالت اول دوباره باشکوه میشه ؟

شب

مونا: شب بود تصمیم داشتم از این جهنم برم همه جای عمارت تاریک تاریک بود
پاورچین پاورچین داشتم حرکت میکردم و هنوز جئون نیامده بود رفتم و رفتم و................
دیدگاه ها (۱)

سرنوشت سوخته ۳۰

سرنوشت سوخته ۳۱

سرنوشت سوخته۲۸

سرنوشت سوخته۲۷

رمان( عمارت ارباب) پارت ۱

فیک کوک دختر کوچولوی من پارت ۲۹

حس های ممنوعه🍷🥂۸

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط