عشق بی پایان. پارت ۱۶

ویو میرابل

الان ۵ سال از اون زمان گذشته زمانی که من پدر بزرگم تنها کسی که منو از ته دلش دوست داشت رو از دست دادم و اون حرف ها ی نامجون........
هنوز پدر و مادرم برنگشتن و تو آمریکا هستن همونطور که پدر بزرگم وسیت کرده بود من باندش رو به دست گرفتم و الان من بزرگترین مافیای زن جهانم
تو این مدت نامجون خیلی کمکم کرد و سهام شرکت هم خیلی بالا رفته

من الان مدت هاست عاشق نامجون شدم ولی میترسم حسم یک طرفه باشه
واسه همین چیزی نمیگم

امروز قراره پروژه ی ساختمانی که خیلی وقته روش کار کردیم رو ارائه بدیم

و نامجون الان مدل شرکت مدلینگ منه واقعا نامجون الان خیلی خوشگل شده


ویو نامجون

امروز باید پروژه ای که مدت ها بود روش کار میکردیم بالاخره اجرا کنیم
من الان مدل شرکت مدلینگ میرابل هستم و یکی از سهام دارای شرکت معماری میرابل

راستش من خیلی وقته عاشق میرابل هستم و قراره فردا شب بهش اعتراف کنم
و تو باند میرابل هم یه قاتلم ولی واقعا ماموریت رفتن با میرابل خیلی خوبه

آماده شدم تا با میرابل برم برای اجرای پروژه
زنگ زدم به میرابل

مکالمه

نامجون = الو سلام
میرابل = سلام نامییییییی چطوری ؟
نامجون = یاااااا چیشد امروز کبکت خروس میخونه ؟
میرابل = برای پروژه یکم هیجان زده هستم
نامجون = اها پس بگو خب آماده باش دارم میام دنبالت
میرابل = آماده ام بیا
نامجون = چشم پرنسس

پایان مکالمه

آخی انقدر دلم واسش تنگ شده بود

ویو میرابل

وایی خیلی دلم واسش تنگ شده
رفتیم و پروژه ای که ذوقشو داشتم رو به اجرا رسوندیم و واقعا سر این پروژه قراره خیلی سود کنم
همه چیز پیش بینی کرده بودم
قرار شد برم خونه نامجون یا بهتره بگم عمارت نامجون کارم داشت نمیدونم چیکار داشت واسه همین وسایلم رو جمع کردم تا برم اخه قرار بود بمونم
وقتی در زدم و یکی از خدمت کارای نامجون درو باز کرد و بعد یچیزی گذاشت جلو دهنم

سیاهی.....
دیدگاه ها (۰)

ویو نامجون منتظر میرابل بودم که یهو تهیونگ بگم زنگ زد و گفت ...

ویو میرابل باورم نمیشه او....اون...نامجون بود؟چقدر خوشگل شده...

عشق بی پایان. پارت ۱۵

𝓜𝔂 𝓛𝓲𝓽𝓽𝓵𝓮 𝓡𝓸𝓼𝓮𝓶𝓪𝓻𝔂 𝓕𝓲𝓬پارت اول

پارت 5ویو شوگاشوگا:خب..الان قراره چیکار کنیم؟ تهیونگ:مخفی می...

کاش براتوم مهم بودم

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط