«قلدر مدرسه من!»
«قلدر مدرسه من!»
P26🌚💙
*میراندا:
بعد از اینکه برگشتم روی تختم فرود اومدم... لباسام راحت بودن پس با همونا خوابیدم
کوک:من تورو بازی دادم... فقط بابقیه داشتیم جرعت حقیقت بازی میکردیم
ما دیگه نمیتونیم باهم باشیم...متاسفم میراندا
*میراندا: با ترس بیدار شدم نفس نفس میزدم عرق سرد کرده بودم
به گوشیم نگاه کردم ساعت 03:00 رو نشون میداد
همون موقع پیامی برام اومد
متن پیام:
میراندا منم....میتونی یکم بهم پول بدی؟ درهرصورت من مادرتم، بدی کردم بهت درست ولی نمیتونی منو اینجوری ولم کنی...بعد فوت بابات من تو شرایط بدیم خواهش میکنم یزره فقط بهم پول بده تا بتونم غذا بخورم
راوی:
میراندا پوزخند صدا داری زد
"فلش بک به بچگیش"
میراندا:مامان بزار بیام بیرون
خواهش میکنم من کاری نکردم من حتی نزدیک اون نشدم(گریه)
مامانش: خفه شو دختره ی هرزه حرف بزنی همینجا انقد کتکت میزنم تا بمیری(داد)
میراندا: من هرزه نیستمم(داد و گریه)
مامانش: سر مادرت داد میزنی؟(کتکش زد تا خون بالا اورد)
"زمان حال"
*میراندا: لبخند تلخی به زندگیش زد.... آب خورد و دوباره رفت خوابید
"پرش زمانی به اخر سال"(میخوام فیکو زود تموم کنم)
*میراندا: دانشگاهم تموم شد.... رابطم با جونگ کوک بهتر شده ولی مامانم ول کن نیست
هانول: داری چیکار میکنیی
میراندا: هوم؟...هیچی تو فکر بودم
هانول: بیا بریم تو کلاس
استاد: خب سال اخرتونم تموم شد به همتون تبریک میگم .... امروز اخرین روزه پس بیاین جشن بگیریم .... خب میخواین یه بازی بکنیم؟
همه: بعلههههه
استاد: تو حیاط برگه های هست که به اصتلاح/استلاح؟(چجوریهه)
فال ایندتونو میگیره
ولی قسمت جالب بازی یه برگه مهم هست که داخلش .... پوله(هرچقد خواستین بزارین)
اون کسی که این برگه رو برداره برندهاس
تک به تکه و گروهی نیست
P26🌚💙
*میراندا:
بعد از اینکه برگشتم روی تختم فرود اومدم... لباسام راحت بودن پس با همونا خوابیدم
کوک:من تورو بازی دادم... فقط بابقیه داشتیم جرعت حقیقت بازی میکردیم
ما دیگه نمیتونیم باهم باشیم...متاسفم میراندا
*میراندا: با ترس بیدار شدم نفس نفس میزدم عرق سرد کرده بودم
به گوشیم نگاه کردم ساعت 03:00 رو نشون میداد
همون موقع پیامی برام اومد
متن پیام:
میراندا منم....میتونی یکم بهم پول بدی؟ درهرصورت من مادرتم، بدی کردم بهت درست ولی نمیتونی منو اینجوری ولم کنی...بعد فوت بابات من تو شرایط بدیم خواهش میکنم یزره فقط بهم پول بده تا بتونم غذا بخورم
راوی:
میراندا پوزخند صدا داری زد
"فلش بک به بچگیش"
میراندا:مامان بزار بیام بیرون
خواهش میکنم من کاری نکردم من حتی نزدیک اون نشدم(گریه)
مامانش: خفه شو دختره ی هرزه حرف بزنی همینجا انقد کتکت میزنم تا بمیری(داد)
میراندا: من هرزه نیستمم(داد و گریه)
مامانش: سر مادرت داد میزنی؟(کتکش زد تا خون بالا اورد)
"زمان حال"
*میراندا: لبخند تلخی به زندگیش زد.... آب خورد و دوباره رفت خوابید
"پرش زمانی به اخر سال"(میخوام فیکو زود تموم کنم)
*میراندا: دانشگاهم تموم شد.... رابطم با جونگ کوک بهتر شده ولی مامانم ول کن نیست
هانول: داری چیکار میکنیی
میراندا: هوم؟...هیچی تو فکر بودم
هانول: بیا بریم تو کلاس
استاد: خب سال اخرتونم تموم شد به همتون تبریک میگم .... امروز اخرین روزه پس بیاین جشن بگیریم .... خب میخواین یه بازی بکنیم؟
همه: بعلههههه
استاد: تو حیاط برگه های هست که به اصتلاح/استلاح؟(چجوریهه)
فال ایندتونو میگیره
ولی قسمت جالب بازی یه برگه مهم هست که داخلش .... پوله(هرچقد خواستین بزارین)
اون کسی که این برگه رو برداره برندهاس
تک به تکه و گروهی نیست
۴.۰k
۲۶ مهر ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.