«قلدر مدرسه من!»
«قلدر مدرسه من!»
P27🌚💙
استاد: تک به تکه و گروهی نیست
*میراندا:
سمت اولین درختی که رفتم همون نامه ای که داخلش پول بود رو پیدا کردم
لبخندی زدم فکر نمیکردم انقد خوش شانس باشم...
بالاخره زنگ اخر شد
از همه خدافظی کردیم
بعضیا خوشحال بودن بعضیا هم گریه میکردن خب حق داشتن... از رفیقاشون جدا میشدن و این سال اخرشون بود....
و من هیچ ری اکشنی نداشتم.
وقتی زنگ خورد به دانشگاه نگاه کردم نفس عمیقی کشیدم و به خاطره های خوب و بدم فکر کردم و به سمت خیریه رفتم (خیریه دارن؟)
اون نامه ای که توش پول بود رو به خیریه دادم
و بعد به خونم رفتم
رو تختم ولو شدم و یه دل سیر خوابیدم
که جونگ کوک زنگ زد
ایششششش خوابم خوب بود
کوک: سلام؟
میراندا: بله《بم،خواب الو》
*کوک:عاااا چقد صداش سسکی شده عیشش روم تاثیر منفی میذاره هاا
میراندا: الوو؟؟
کوک: عه سلام میراندا میتونی بیای به ادرسی که فرستادم؟ بچه ها تو بار جشن گرفتن
ساعت 09:30 باید اونجا باشی
میراندا: اوکیه میام...
میراندا زنگ میزنه به هانول...
میراندا: هوی هانولل
هانول: هوم《خواب آلو》
میراندا: تنه لشتونو با رسپینا جمع کنین بیاین به ادرسی که میدم بچه ها دانشگاه یه جشن گرفتن
هانول: کجا؟
میراندا: بار
هانول: شت.... اخرین باری که مست کردم اتفاقای خوبی نیوفتاد
میراندا: مست نکن خب
هانول: اوکی میایم
میراندا: مبینمت خدافس
P27🌚💙
استاد: تک به تکه و گروهی نیست
*میراندا:
سمت اولین درختی که رفتم همون نامه ای که داخلش پول بود رو پیدا کردم
لبخندی زدم فکر نمیکردم انقد خوش شانس باشم...
بالاخره زنگ اخر شد
از همه خدافظی کردیم
بعضیا خوشحال بودن بعضیا هم گریه میکردن خب حق داشتن... از رفیقاشون جدا میشدن و این سال اخرشون بود....
و من هیچ ری اکشنی نداشتم.
وقتی زنگ خورد به دانشگاه نگاه کردم نفس عمیقی کشیدم و به خاطره های خوب و بدم فکر کردم و به سمت خیریه رفتم (خیریه دارن؟)
اون نامه ای که توش پول بود رو به خیریه دادم
و بعد به خونم رفتم
رو تختم ولو شدم و یه دل سیر خوابیدم
که جونگ کوک زنگ زد
ایششششش خوابم خوب بود
کوک: سلام؟
میراندا: بله《بم،خواب الو》
*کوک:عاااا چقد صداش سسکی شده عیشش روم تاثیر منفی میذاره هاا
میراندا: الوو؟؟
کوک: عه سلام میراندا میتونی بیای به ادرسی که فرستادم؟ بچه ها تو بار جشن گرفتن
ساعت 09:30 باید اونجا باشی
میراندا: اوکیه میام...
میراندا زنگ میزنه به هانول...
میراندا: هوی هانولل
هانول: هوم《خواب آلو》
میراندا: تنه لشتونو با رسپینا جمع کنین بیاین به ادرسی که میدم بچه ها دانشگاه یه جشن گرفتن
هانول: کجا؟
میراندا: بار
هانول: شت.... اخرین باری که مست کردم اتفاقای خوبی نیوفتاد
میراندا: مست نکن خب
هانول: اوکی میایم
میراندا: مبینمت خدافس
۴.۰k
۲۶ مهر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.