پارت

پارت ۱۲
__________________________
یونگی ویو
با دیدن دست جیمین رو کمر ات عصبی شدم و با نزدیک شدن جیمین به ات و در گوشی حرف زدنش یه لحظه روش غیرتی شدم پس با عصبانیت روبه جیمین غریدم
_جیمین بهت گفتم برو دختره خدمتکارو بیار نه اینکه دستتو بزار رو کمر دختر باناز و کرشمه بیای(یه کوشولو🤏بلند)
^^بله تو درست میگی ولی وقتی داشتیم میومدیم چند مردی به ات بعد نگاه میکردن به خاطر همین وگرنه قصد بدی نداشتم
_حالا هرچی(روبه جیمین )برو سوار اون یکیون شو تا راه بیوفتیم وَ تو خانم کوچولو(رو به ات )تو هم بیا تو این ون میخام تو راه باهات حرف بزنم و تو رو با قانونای عمارتم آشنا کنم
روای :یونگی به محض اینکه حرفشو تموم کرد سوار ماشین شد و در ون بسته شد دخترک میخاست سوار ون شه بخاطر همین چند قدمی به سمت ماشین برداشت ولی هنوز به قدم سوم نرسیده بود که با صدای جیمین ایستاد و به سمتش برگشت
^^ات وایسا
ات وایمیسته و به سمت جیمین برمیگرده
^^ات یادت باشه وقتی سوار ون شدی به یونگی تعظیم کنی نه مثله چند دیقه پیش عین بز داشتی بروبر نگاش میکردی اگه من نگفته بودم یعنی تعظیم نمیکردی؟واقعا که! حالا بیخیال ولی آلن وقتی سوار ماشین شدی یادت باشه ادای احترام کنی هرچی باشه یونگی دیگه تورو الان خریده و تو یجورایی جزو اموالشی پس بهش احترام بزار چون اون میتونه....

شرایط نداره
دیدگاه ها (۰)

پارت ۱۳__________________________________________^^ولی الان ...

پارت۱۴+چه حقیقتی؟^^ه.ههمین که یونگی خیلی خشنه و با کسی شوخی ...

پارت ۱۱داشتم به همراه آدم چانگ به طرف ون مشکی میرفتم که یه آ...

پارت ۱۰یونگی ویو پرش زمانی به مهمونی:بعد از زدن ماسک وارد ...

جیمین فیک زندگی پارت ۶۲#

*وقتی می‌رید برای تولد دوست اونا لباس بخرید و ات هم یه لباس ...

چرا حرف منو باور نمیکنی

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط