پارت ۱۰
پارت ۱۰
یونگی ویو پرش زمانی به مهمونی:
بعد از زدن ماسک وارد مهمونی شدم و برا نشستن اولین ردیف انتخاب کردم دید کافی به سن داشته باشم به خاطر ات این کارو میکنم
بعد چند مین
دسته دسته خدمتکارا میومدن و روشون قیمت گذاشته میشد ولی دختری با نشانی های ات اون دورو ورا دیره نمیشد میترسم ات جز این خدمتکارای فروشی نباشه و همه نقشه هام خراب شن ولی جاسوسی گفت که چانگ میخواد بفروشتش حالا یکم هم صبر کنم
همینجور دسته دسته خدمتکار میومدن و خریداری میشدن نا اینکه آخرین گروه خدمتکارا اومد داشتم با دقت نگاه میکردم تا چشمم به یه دختری افتاد یه دختر سفید پوست که یه لباس مجلسی سیاه بلند پوشیده شده بود زود گوشیمو روشن کردمو به عکسی که جاسوسی از ات گرفته بود نگاه کردم آره خودش بود از فکر دراومد و تا به خودم اومدم دیدم همه پیر مردا و مردای هیز دارن روش قیمتهای بالا بالا میزارن جوری که ات تا اون لحظه رکورد بالاترین فرمت رو شکسته بود البته جای تعجبی،هم نبود چون اون خیلی زیبا بود زود از سر جام بلند شدم و یه سفره گردم جهت صاف شدن صدام و لب زدم
)یونگی رو که میدونید علامتش_هست و چانگ ×)
_آقای چانگ من حاضرم۳ میلیون دلار برای خریدن این خدمتکار بدم
×خب آقایون پیشنهاد دیگه ای بالاتر از پیشنهاد آقای مین ندارین
راوی :با این فرمت مین یونگی همه دهانا باز مونده بود اون داشت ۳میلیون دلار واسه خریدن یه دختر بچه میداد بعد از حرف چانگ کسی جواب نداد و چانگ گفت:
×پس این خدمتکار فروخته میشه به آقاااای مییینن آقای مین تبریک میگم
ات ویو :
بلخره منم فروخته شدم اونم به کی به رئیس بابام ولی برام جای سوال بود اون این همه پول واس خریدن یه خدمتکار داد واقعا باید خیلی پولدار باشه وقتی اون مبلغو گفت انگار به چپشم نبود اما چشای چانگ داشت برق میزد
منو بردن به سمت اتاقی که خدتکارای فروخته شده اونجا بود بعد من فقط سه نفر مونده بود اون سه تا هم زود فروخته شدن و اومدن پیش ما بعد از چند مین یه آقایی آوند و یکی یکی اسمشونو صدا میزد و مارو به سمت صاحب های جدیدمون همراهی میکرد
تا اینکه منو صدا زدن و منو به طرف حیاط عمارت همراهی کردن منو به داشتن به سمت یه ون مشکی با که همراه ماشین بود که پر از بادیگارد بود هنو به ون نرسیده بودیم که یه آقایی با یه ماسک صد راهمون شد علامت اون آقاهه؟چون فعلا معلوم نیست کیه /علامت آدم چانگ>)
؟ خب دیگه این دوشیزه جوان به من بسپرید قراره همراه بعدش،من باشم از الان
<ببخشید،شما من وظیفه اینه که این خدمتکار رو به دست صاحب اصلیش برسونم
؟ ماسکشو درمیاره و میگه شناختیم (پوزخند)زود باش دیگه داره دیرمون میشه حالا صاحب این دوشیزه جوان(اشاره به ات میکنه و یه لبخند دختر کش میزنه) عصبی میشه
<......
یونگی ویو پرش زمانی به مهمونی:
بعد از زدن ماسک وارد مهمونی شدم و برا نشستن اولین ردیف انتخاب کردم دید کافی به سن داشته باشم به خاطر ات این کارو میکنم
بعد چند مین
دسته دسته خدمتکارا میومدن و روشون قیمت گذاشته میشد ولی دختری با نشانی های ات اون دورو ورا دیره نمیشد میترسم ات جز این خدمتکارای فروشی نباشه و همه نقشه هام خراب شن ولی جاسوسی گفت که چانگ میخواد بفروشتش حالا یکم هم صبر کنم
همینجور دسته دسته خدمتکار میومدن و خریداری میشدن نا اینکه آخرین گروه خدمتکارا اومد داشتم با دقت نگاه میکردم تا چشمم به یه دختری افتاد یه دختر سفید پوست که یه لباس مجلسی سیاه بلند پوشیده شده بود زود گوشیمو روشن کردمو به عکسی که جاسوسی از ات گرفته بود نگاه کردم آره خودش بود از فکر دراومد و تا به خودم اومدم دیدم همه پیر مردا و مردای هیز دارن روش قیمتهای بالا بالا میزارن جوری که ات تا اون لحظه رکورد بالاترین فرمت رو شکسته بود البته جای تعجبی،هم نبود چون اون خیلی زیبا بود زود از سر جام بلند شدم و یه سفره گردم جهت صاف شدن صدام و لب زدم
)یونگی رو که میدونید علامتش_هست و چانگ ×)
_آقای چانگ من حاضرم۳ میلیون دلار برای خریدن این خدمتکار بدم
×خب آقایون پیشنهاد دیگه ای بالاتر از پیشنهاد آقای مین ندارین
راوی :با این فرمت مین یونگی همه دهانا باز مونده بود اون داشت ۳میلیون دلار واسه خریدن یه دختر بچه میداد بعد از حرف چانگ کسی جواب نداد و چانگ گفت:
×پس این خدمتکار فروخته میشه به آقاااای مییینن آقای مین تبریک میگم
ات ویو :
بلخره منم فروخته شدم اونم به کی به رئیس بابام ولی برام جای سوال بود اون این همه پول واس خریدن یه خدمتکار داد واقعا باید خیلی پولدار باشه وقتی اون مبلغو گفت انگار به چپشم نبود اما چشای چانگ داشت برق میزد
منو بردن به سمت اتاقی که خدتکارای فروخته شده اونجا بود بعد من فقط سه نفر مونده بود اون سه تا هم زود فروخته شدن و اومدن پیش ما بعد از چند مین یه آقایی آوند و یکی یکی اسمشونو صدا میزد و مارو به سمت صاحب های جدیدمون همراهی میکرد
تا اینکه منو صدا زدن و منو به طرف حیاط عمارت همراهی کردن منو به داشتن به سمت یه ون مشکی با که همراه ماشین بود که پر از بادیگارد بود هنو به ون نرسیده بودیم که یه آقایی با یه ماسک صد راهمون شد علامت اون آقاهه؟چون فعلا معلوم نیست کیه /علامت آدم چانگ>)
؟ خب دیگه این دوشیزه جوان به من بسپرید قراره همراه بعدش،من باشم از الان
<ببخشید،شما من وظیفه اینه که این خدمتکار رو به دست صاحب اصلیش برسونم
؟ ماسکشو درمیاره و میگه شناختیم (پوزخند)زود باش دیگه داره دیرمون میشه حالا صاحب این دوشیزه جوان(اشاره به ات میکنه و یه لبخند دختر کش میزنه) عصبی میشه
<......
۶.۵k
۱۲ اسفند ۱۴۰۱
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.