عشق حقیقی قسمت ²⁴
عشق حقیقی قسمت ²⁴
جین داشت میرفت دکتر خبر کنه ک یونها دستش رو گرفت
" دکتر جلو راهت کم دیدی داری میری دنبال دکتر ؟[ اشاره ب کارت شناسایی و اسم روی روپوشش ] "
جین خم شد و با خنده جوابش رو داد
" اوه ... هیونگ ببخشید هول کرده بودم [ خاروندن سر و خندیدن ] "
یونها نگاهش کرد و خندید
" پوف بد جوری عاشق خواهرم شدی ها ... ولی فک نکنب این راحتی ها بهت بدمش ... جدا از اینها تو با این قد ب این بلندی معلومه ک ما رو نمیبینی [ خندید و سمت اتاق جیسو رفت ] "
جین خندید و پشت سرش حرکت کرد بقیه هم. فتن داخل یونها شروع کرد حرف زدن با جیسو
" نوناااا...خیلی نگرانمون کرده بودی...[ داد و بیداد ] "
JISOO:
" عایشششش...سرم درد گرفت چقدر وز وز میکنین ! "
YONHI:
" میدونی چم وقته تو کمایی ؟ "
JISOO:
" کم تر از ی سال فکر میکنمیماه و خورده ای "
YONHI:
" کی بهت آمار داده ؟"
JISOO:
" نیاز نبود کسی آمار بده سابقه دارم میفهمم اگه ی ماه کما باشم فقد سر درد میگیرم ولی اگه بیشتر باشه کل بدنم درد میگیره "
YONHI:
" خیلی ریلکسی ... پوف [ کشیدن دست تو موها ] "
JISOO:
" دلیلی برای ریلکس نبودنم ندارم وقتی تو برادرم دکتره نیاز نیست نگران باشم [ بلند میشه میشینه ] "
YONHI :
" هر هر هر نمکدون "
JISOO :
" خیلی خودتو دسته بالا نگیر انقد حواس پرت و احمق بازی در آوردی ک بی حسی نزدی در طول عمل هوشیار بودم خیلی درد کشیدم خیلی ... خیلی ... خیلی ... احمقی خوبه اون دکتره اسمش چی بود ...؟عآها ایم سول فهمید و بی حسی زد بهم وگرنه میمردم بخاطر تو کما رفتما...اگه خواهرت نبودم میخواستم ازت شکایت کنم "
YONHI :
" پس منظور سول از احمق این بود .... نونا ... خیلی ببخشید ازم شکایت کن مشکلی ندارم ...!"
JISOO :
" عایشششش...برو بیرون شکایت برای بعدن همه بیرون میخوام بخوابم "
ک آلیا سریع اومد روی صندلی کنار جیسو نشست
" اونیییی...خوبی؟ "
جیسو با تعجب نگاهش کرد و نگاهی ک بهش میکرد خندش گرفت
" مرسی خوبم تو چطوری ...؟"
آلیا ک عصبی شده بود از حرفش ادامه داد
" چرا همش ب فکر دیگرانی تو "
جیسو نذاشت حرفش رو ادامه بده
" میخوام استراحت کنم بعدن حرف میزنیم آلیا شی ... حالا همه برن بیرون بخشید نگران شدین "
همه رفتن بیرون جین ب پنجره تکیه داده بود و جیسو یکدفعه اونو دید
" اوف...ترسیدم جین ... تو چرا اونجایی ؟"
جین برگشت سمت جیسو
" هیچی همین جوری داشتم بیرون رو نیگا میکردم بعدا باهات کار دارم حرف میزنیم[ چشمک ] بای "
و جین از اتاق رفت بیرون
" پوق ... اون چی بود ... "
پتو رو کشید رو خودش و خوابید ... یعنی جین چی کار داشت ؟
همون طور ک فکر میکنیم ... بلخره وقت وقته اعتراف ب جیسو بود کاری ک جین داشت اعتراف ب جیسو بود یعنی جیسو هم جین رو دوست داشت ؟
یعنی همون قدر ک جین عاشق جیسوبود جیسو عاشق اون بود ؟
جین داشت میرفت دکتر خبر کنه ک یونها دستش رو گرفت
" دکتر جلو راهت کم دیدی داری میری دنبال دکتر ؟[ اشاره ب کارت شناسایی و اسم روی روپوشش ] "
جین خم شد و با خنده جوابش رو داد
" اوه ... هیونگ ببخشید هول کرده بودم [ خاروندن سر و خندیدن ] "
یونها نگاهش کرد و خندید
" پوف بد جوری عاشق خواهرم شدی ها ... ولی فک نکنب این راحتی ها بهت بدمش ... جدا از اینها تو با این قد ب این بلندی معلومه ک ما رو نمیبینی [ خندید و سمت اتاق جیسو رفت ] "
جین خندید و پشت سرش حرکت کرد بقیه هم. فتن داخل یونها شروع کرد حرف زدن با جیسو
" نوناااا...خیلی نگرانمون کرده بودی...[ داد و بیداد ] "
JISOO:
" عایشششش...سرم درد گرفت چقدر وز وز میکنین ! "
YONHI:
" میدونی چم وقته تو کمایی ؟ "
JISOO:
" کم تر از ی سال فکر میکنمیماه و خورده ای "
YONHI:
" کی بهت آمار داده ؟"
JISOO:
" نیاز نبود کسی آمار بده سابقه دارم میفهمم اگه ی ماه کما باشم فقد سر درد میگیرم ولی اگه بیشتر باشه کل بدنم درد میگیره "
YONHI:
" خیلی ریلکسی ... پوف [ کشیدن دست تو موها ] "
JISOO:
" دلیلی برای ریلکس نبودنم ندارم وقتی تو برادرم دکتره نیاز نیست نگران باشم [ بلند میشه میشینه ] "
YONHI :
" هر هر هر نمکدون "
JISOO :
" خیلی خودتو دسته بالا نگیر انقد حواس پرت و احمق بازی در آوردی ک بی حسی نزدی در طول عمل هوشیار بودم خیلی درد کشیدم خیلی ... خیلی ... خیلی ... احمقی خوبه اون دکتره اسمش چی بود ...؟عآها ایم سول فهمید و بی حسی زد بهم وگرنه میمردم بخاطر تو کما رفتما...اگه خواهرت نبودم میخواستم ازت شکایت کنم "
YONHI :
" پس منظور سول از احمق این بود .... نونا ... خیلی ببخشید ازم شکایت کن مشکلی ندارم ...!"
JISOO :
" عایشششش...برو بیرون شکایت برای بعدن همه بیرون میخوام بخوابم "
ک آلیا سریع اومد روی صندلی کنار جیسو نشست
" اونیییی...خوبی؟ "
جیسو با تعجب نگاهش کرد و نگاهی ک بهش میکرد خندش گرفت
" مرسی خوبم تو چطوری ...؟"
آلیا ک عصبی شده بود از حرفش ادامه داد
" چرا همش ب فکر دیگرانی تو "
جیسو نذاشت حرفش رو ادامه بده
" میخوام استراحت کنم بعدن حرف میزنیم آلیا شی ... حالا همه برن بیرون بخشید نگران شدین "
همه رفتن بیرون جین ب پنجره تکیه داده بود و جیسو یکدفعه اونو دید
" اوف...ترسیدم جین ... تو چرا اونجایی ؟"
جین برگشت سمت جیسو
" هیچی همین جوری داشتم بیرون رو نیگا میکردم بعدا باهات کار دارم حرف میزنیم[ چشمک ] بای "
و جین از اتاق رفت بیرون
" پوق ... اون چی بود ... "
پتو رو کشید رو خودش و خوابید ... یعنی جین چی کار داشت ؟
همون طور ک فکر میکنیم ... بلخره وقت وقته اعتراف ب جیسو بود کاری ک جین داشت اعتراف ب جیسو بود یعنی جیسو هم جین رو دوست داشت ؟
یعنی همون قدر ک جین عاشق جیسوبود جیسو عاشق اون بود ؟
۲.۸k
۱۲ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.