"بازی"
"بازی"
🕶part:11🕶
کلودی:واووو چقدر صداش قشنگه
جیمین:چقدر با احساس و قشنگ
میاکو:کجاشو دیدید....
همینطور که کیوکو داشت اهنگ رو میخوند...جیمین هم کم کم بهش ملحق شد و آهنگ رو باهاش میخوند
کیوکو با لبخند ادامه میداد و از اینکه جیمین هم باهاش همخونی میکرد خوشحال بود
و اما کلودی و میاکو که از صدای جیمین که زیباتر از صدای فرشته هاست متعجب بودن....
کلودی:فک نمیکردم پشه ها هم صدای خوبی داشته باشن
جیمین:پشه خودتی....
میاکو:هی داش...صدات خیلی خوبه ها
جیمین:مرسی...
کیوکو:اوکی....نظرتون چیه یکم جاده ها رو شلوغ کنیم؟
جیمین:مخصوصا جاده های مرکز شهر
کیوکو:دقیقااااا
میاکو:از بین ماشینا
کلودی:دقیقا مثل تو بازیا
کیوکو:okay everyone....let's go
سوار موتور هاشون شدن و رفتن جاده های مرکز شهر....جاده ها خیلی شلوغ بودن و پر از ماشین....آخر شب نبود که مغازه ها بسته باشن....اول شبه و همه بیدارن و مردم رفت و آمد دارن
اما این گروه ۴ نفر....این جاده رو پیست موتور سواری میدیدن و هیچی براشون مهم نبود تنها چیزی که براشون مهم بود رد شدن از بین این ماشیناست
طوری از بین ماشینا حرفه ای رد میشدن که آدم شک میکرد این جاده رو به بازی نگرفته باشن
شاید الان این جاده براشون چیزی فراتر از یک بازی باشه
کیوکو و جیمین جلو بودن و میاکو و کلودی ضربدری از ماشینا سبقت میگرفتن
تو حال و هوای خودشون بودن که صدای آژیر ماشین پلیس به گوششون رسید
جیمین با استفاده از گوشی هایی که داشتن بهشون گفت که چیکار کنن
جیمین:ببینم....دلتون یکم دزد و پلیس بازی میخواد؟
میاکو:عاشقشم
کیوکو:بزار شروع کنیم
کلودی:بازی دستامه
جیمین:پس کوچه پس کوچه ها رو به بازی بگیریم
کیوکو:بریم
میاکو:let's start brothers(بیاید شروع کنیم برادرا)
کلودی:let's go bro(بریم داداش)
توقف ناپذیر بودن....هیچکس نمیتونست جلوشونو بگیره نه بوق های ماشینا و نه حتی تهدید های پلیسا....
طوری از کوچه پس کوچه ها میگذشتن و جاده های اصلی رو به بازی مسگرفتن که پیش پلیسا محال بود بتونن اونا رو گیر بیارن....
🕶part:11🕶
کلودی:واووو چقدر صداش قشنگه
جیمین:چقدر با احساس و قشنگ
میاکو:کجاشو دیدید....
همینطور که کیوکو داشت اهنگ رو میخوند...جیمین هم کم کم بهش ملحق شد و آهنگ رو باهاش میخوند
کیوکو با لبخند ادامه میداد و از اینکه جیمین هم باهاش همخونی میکرد خوشحال بود
و اما کلودی و میاکو که از صدای جیمین که زیباتر از صدای فرشته هاست متعجب بودن....
کلودی:فک نمیکردم پشه ها هم صدای خوبی داشته باشن
جیمین:پشه خودتی....
میاکو:هی داش...صدات خیلی خوبه ها
جیمین:مرسی...
کیوکو:اوکی....نظرتون چیه یکم جاده ها رو شلوغ کنیم؟
جیمین:مخصوصا جاده های مرکز شهر
کیوکو:دقیقااااا
میاکو:از بین ماشینا
کلودی:دقیقا مثل تو بازیا
کیوکو:okay everyone....let's go
سوار موتور هاشون شدن و رفتن جاده های مرکز شهر....جاده ها خیلی شلوغ بودن و پر از ماشین....آخر شب نبود که مغازه ها بسته باشن....اول شبه و همه بیدارن و مردم رفت و آمد دارن
اما این گروه ۴ نفر....این جاده رو پیست موتور سواری میدیدن و هیچی براشون مهم نبود تنها چیزی که براشون مهم بود رد شدن از بین این ماشیناست
طوری از بین ماشینا حرفه ای رد میشدن که آدم شک میکرد این جاده رو به بازی نگرفته باشن
شاید الان این جاده براشون چیزی فراتر از یک بازی باشه
کیوکو و جیمین جلو بودن و میاکو و کلودی ضربدری از ماشینا سبقت میگرفتن
تو حال و هوای خودشون بودن که صدای آژیر ماشین پلیس به گوششون رسید
جیمین با استفاده از گوشی هایی که داشتن بهشون گفت که چیکار کنن
جیمین:ببینم....دلتون یکم دزد و پلیس بازی میخواد؟
میاکو:عاشقشم
کیوکو:بزار شروع کنیم
کلودی:بازی دستامه
جیمین:پس کوچه پس کوچه ها رو به بازی بگیریم
کیوکو:بریم
میاکو:let's start brothers(بیاید شروع کنیم برادرا)
کلودی:let's go bro(بریم داداش)
توقف ناپذیر بودن....هیچکس نمیتونست جلوشونو بگیره نه بوق های ماشینا و نه حتی تهدید های پلیسا....
طوری از کوچه پس کوچه ها میگذشتن و جاده های اصلی رو به بازی مسگرفتن که پیش پلیسا محال بود بتونن اونا رو گیر بیارن....
۴.۲k
۰۹ فروردین ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.