پارت ۵ فیک دور اما آشنا

صبح (۱ روز بعد)
آدلیا ویو
صبح از خواب پاشدم ، یه روز عادی ی دیگه ، کاری واسه انجام ندارم ، واستا ببینم امروز جمعس ، پس کافه هم تعطیله پس بزار تهیونگو به ناهاری که وعدشو داده بودم دعوت کنم
ولی شمارشو ندارم که ، آها شاید اون یکی پسره شمارشو داشته باشه
پس به رینا زنگ زدم که ازش بپرسه
مکالمه
رینا : سلام چرا اینوقت صبح بیدارم کردی آدلیااااا؟؟؟(خوابالود)
آدلیا : پاشو بچه لنگ ظهره راستی
رینا : باشه چیه ؟(خوابالود)
آدلیا : به اون دوس پسرت زنگ بزن شماره ی اون دوستش تهیونگو بگیر
رینا : میخای چیکار ؟
چشماش جوری چهارتا شد و با لبخن شیطانی ای گفت که از پشت گوشی ام میشه فهمید
رینا : اون افکار مسخرتو بزار کنار ، برای ناهار میخام دعوتش کنم
دوباره با لبخن. شیطانی جواب داد
رینا : باشه باشه معلومه
پایان مکالمه
گوشی رو قطع کردم و رفتم دسشویی و کارای لازمو کردم و اومدم
لباس خوابمو با لباس خونگی ی ساده ای عوض کردم و رفتم پایین
بعد از سلام و صبح بخیر رفتم و سر جام نشستم و صبحونم‌ خوردم که یهو........


این پارت خیلی کوتاهه ببخشید😊🥰
دیدگاه ها (۲)

پارت ۶ فیک دور اما آشنا

تکپارتی اسمات درخواستی از جین

پارت ۴ فیک دور اما آشنا

پارت ۳ فیک دور اما آشنا

پارت ۱ فیک دور اما آشنا

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط