Maah Banafsham
#Maah_Banafsham
#part126
+خیلی دوستدارم ارسلان
چیزی نگفتم فقط نگاهش کردم،بدجوری وابستش شده بودم
وابسته این جوجه،اصلا فکر نمیکردم یه روزی خودم دیوانه وار وابسته یکی بشم
_روزای اول حست نسبت بهم چی بود؟!
+هیچ حصی بهت نداشتم،یادم میاد که اومدی تو کلاس کامل تو فکر بودم نیکا همش از جذابیتت میگفت تا یه جایی عصبی شدم چون اون موقع بدجوری گرفتار بودم،درسته خونه زندگی دارم برا خودم،ولی پولی نداشتم و همش داشت ته میکشید
_دلت برا خونت تنگ نشده؟!
+چرا اتفاقا خیلی
_فردا میبرمت یه سری به خونت بزنیم
+تو نیا
_چرا
+چون برای اخرین بار کلی خونرو ریختو پاش کردیم
_اشکال نداره،میام باهم جمع میکنیم
با حرفم خودم تعجب کردم،منو تمیز کردن خونه
جاننن نفهمیدم چیشد
چقدر من عوض شده بودم
دیگه خودمم نمیشناختم
دیانا بامن چیکار کرده بود،برای بار هزارم به صورت زیبا و بی نقصش زل زدم،داشت زیر لب قربون صدقه یچی میرفت که با حسادت گفتم
_داری قربون کی میری؟!
+موهات
_اها اوکی.
و بعدشم سرمو از پاش بلند کردم،پاشدم یه شلوارک پوشیدم و با فاصله ازش رو تخت دراز کشیدم
صدای خنده های ریزش میومد،ولی اهمیتی ندادم و چشمامو بستم
+دور حسودیات بگردم،خوبه موهای خودته
جوابشو ندادم که اومد از پشت چسبید بهم
_ولم کن حصله ندارم
+نمیخام
_برو قربون صدقه همون موهام برو
با این حرفم شروع کرد به بلند خندیدن و شمرده شمرده گفت
+بابا...ارسلان...تو...دیوونه ایی
_ارع بخند بخند
+دور سرت بگردم من،چرا به چیزی که برا خودت بازم حسودی میکنی
_چونکه تو اصلا قربون صدقه من نمیری،قربون صدقه هرکسو هرچی میری الی من
+قربونت برم من،برگرد بغلم کن دیگه
_نمیخامم
+باید بخای،چونکه من بغل ترو میدوست
با این حرفش برگشتم سمتش و محکم کشیدمش تو بغلم
و با دستو پاهام به خودم قفلش کردم
_هنوز قهرما
+قربونت برم اشتی میکنی؟!
_نوچ
+دورتبگردم چی؟!
_نخیرشم
#part126
+خیلی دوستدارم ارسلان
چیزی نگفتم فقط نگاهش کردم،بدجوری وابستش شده بودم
وابسته این جوجه،اصلا فکر نمیکردم یه روزی خودم دیوانه وار وابسته یکی بشم
_روزای اول حست نسبت بهم چی بود؟!
+هیچ حصی بهت نداشتم،یادم میاد که اومدی تو کلاس کامل تو فکر بودم نیکا همش از جذابیتت میگفت تا یه جایی عصبی شدم چون اون موقع بدجوری گرفتار بودم،درسته خونه زندگی دارم برا خودم،ولی پولی نداشتم و همش داشت ته میکشید
_دلت برا خونت تنگ نشده؟!
+چرا اتفاقا خیلی
_فردا میبرمت یه سری به خونت بزنیم
+تو نیا
_چرا
+چون برای اخرین بار کلی خونرو ریختو پاش کردیم
_اشکال نداره،میام باهم جمع میکنیم
با حرفم خودم تعجب کردم،منو تمیز کردن خونه
جاننن نفهمیدم چیشد
چقدر من عوض شده بودم
دیگه خودمم نمیشناختم
دیانا بامن چیکار کرده بود،برای بار هزارم به صورت زیبا و بی نقصش زل زدم،داشت زیر لب قربون صدقه یچی میرفت که با حسادت گفتم
_داری قربون کی میری؟!
+موهات
_اها اوکی.
و بعدشم سرمو از پاش بلند کردم،پاشدم یه شلوارک پوشیدم و با فاصله ازش رو تخت دراز کشیدم
صدای خنده های ریزش میومد،ولی اهمیتی ندادم و چشمامو بستم
+دور حسودیات بگردم،خوبه موهای خودته
جوابشو ندادم که اومد از پشت چسبید بهم
_ولم کن حصله ندارم
+نمیخام
_برو قربون صدقه همون موهام برو
با این حرفم شروع کرد به بلند خندیدن و شمرده شمرده گفت
+بابا...ارسلان...تو...دیوونه ایی
_ارع بخند بخند
+دور سرت بگردم من،چرا به چیزی که برا خودت بازم حسودی میکنی
_چونکه تو اصلا قربون صدقه من نمیری،قربون صدقه هرکسو هرچی میری الی من
+قربونت برم من،برگرد بغلم کن دیگه
_نمیخامم
+باید بخای،چونکه من بغل ترو میدوست
با این حرفش برگشتم سمتش و محکم کشیدمش تو بغلم
و با دستو پاهام به خودم قفلش کردم
_هنوز قهرما
+قربونت برم اشتی میکنی؟!
_نوچ
+دورتبگردم چی؟!
_نخیرشم
۶.۵k
۰۷ شهریور ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.