وقتی بچشو نمی خواد
وقتی بچشو نمی خواد.....
پارت چهارم
مین سو: باشه حالا نمیخواد پیرم کنی بیا فکر کنیم ببینیم اسم این دختر کوچولو رو چی بزاریم
ات: می یونگ چطوره ؟
مین سو: حالا چرا می یونگ ؟
ات: باباش این اسمو دوست داشت
مین سو:اییییی حالم بد شد
ات: وا براچی
مین سو: همین طوری .....می یونگ خانم حدس بزن الان با مامانت میخوایم چیکار کنیم ؟
با چشمای سوالی بهش نگاه کردی که گفت
مین سو: پاشو بپوش بریم خرید
ات: من حالشو ندارم
مین سو: قراره برای می یونگ بریم وسایل بخریم
ات: واقعاً ؟!!
مین سو: آره دوتا اتاق هنوز خالی داریم یکیشو درست می کنیم برای دختر خانم شما
ات:تو بهترین داداش دنیایی
مین سو: داداش ؟!
ات:ببخشید یهو از دهنم در رفت
مین سو: وایی همیشه دوست داشتم داداش باشم الان حس می کنم به آرزوم رسیدم .....بیین اگه از این به بعد به جز داداش چیز دیگه ای صدام کنی من میدونم و تو حالا هم برو بپوش
ات: باشه
لباس هاتون رو پوشیدین و به سمت یکی از پاساژ های بزرگ راه افتادین توی مغازه ها انقدر که مین سو ذوق داشت تو نداشتی
تقریباً نصف پاساژو خریده بود
رفتی و از کتش گرفتی و از مغازه کشیدیش بیرون
مین سو:چیکار می کنی ؟
ات:تو چیکار می کنی ؟ کل پاساژ رو گرفتی چه خبره
مین سو: انقدر غر نزن بیا بریم من اون لباس خرگوشیه رو میخوام
ات: ای خدا عجب گیر کردیما
یک ماه بعد
مین سو با صدای جیغ کشیدنات سریع از تخت خوابش دست کشید و اومد پیشت
مین سو:وقتشه؟
ات:الان زوده تازه هشت ماهشهههه
مین سو: زود باش باید بریم بیمارستان
از اونجایی که نمیتونستی تکون بخوری
بغلت کرد و بردت بیمارستان
پارت چهارم
مین سو: باشه حالا نمیخواد پیرم کنی بیا فکر کنیم ببینیم اسم این دختر کوچولو رو چی بزاریم
ات: می یونگ چطوره ؟
مین سو: حالا چرا می یونگ ؟
ات: باباش این اسمو دوست داشت
مین سو:اییییی حالم بد شد
ات: وا براچی
مین سو: همین طوری .....می یونگ خانم حدس بزن الان با مامانت میخوایم چیکار کنیم ؟
با چشمای سوالی بهش نگاه کردی که گفت
مین سو: پاشو بپوش بریم خرید
ات: من حالشو ندارم
مین سو: قراره برای می یونگ بریم وسایل بخریم
ات: واقعاً ؟!!
مین سو: آره دوتا اتاق هنوز خالی داریم یکیشو درست می کنیم برای دختر خانم شما
ات:تو بهترین داداش دنیایی
مین سو: داداش ؟!
ات:ببخشید یهو از دهنم در رفت
مین سو: وایی همیشه دوست داشتم داداش باشم الان حس می کنم به آرزوم رسیدم .....بیین اگه از این به بعد به جز داداش چیز دیگه ای صدام کنی من میدونم و تو حالا هم برو بپوش
ات: باشه
لباس هاتون رو پوشیدین و به سمت یکی از پاساژ های بزرگ راه افتادین توی مغازه ها انقدر که مین سو ذوق داشت تو نداشتی
تقریباً نصف پاساژو خریده بود
رفتی و از کتش گرفتی و از مغازه کشیدیش بیرون
مین سو:چیکار می کنی ؟
ات:تو چیکار می کنی ؟ کل پاساژ رو گرفتی چه خبره
مین سو: انقدر غر نزن بیا بریم من اون لباس خرگوشیه رو میخوام
ات: ای خدا عجب گیر کردیما
یک ماه بعد
مین سو با صدای جیغ کشیدنات سریع از تخت خوابش دست کشید و اومد پیشت
مین سو:وقتشه؟
ات:الان زوده تازه هشت ماهشهههه
مین سو: زود باش باید بریم بیمارستان
از اونجایی که نمیتونستی تکون بخوری
بغلت کرد و بردت بیمارستان
- ۲۳.۱k
- ۱۹ بهمن ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۴۸)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط