قلب شیشه پارت⓪①
قلب شیشه پارت⓪①
ساعت۶:٠٠
*صدای زنگ*
هومم بازی صدای کوفتیت سر صبح شروع شد هی پاشم برم مدرسه
رفتم دستشویی کارای مربوطه رو کردم و
سریع رفتم پنکیک درست کردم روش شکلات ریختم خوردم و خوراکی های مدرسه رو تو کیف کذاشتم و مثل هر روز آبمیوه توت فرنگیم رو تو دستم گرفتم و رفتم سمت مدرسه
*رسیدن ات به مدرسه*
خب بدوم برم سر جام بشینم که یجی اومد پیشم
یجی: ات چیشد شماره تهیونگ و جونگکوک رو برای چی می خواستی؟
ات: می خواستم..... شماره هم کلاسی هام رو داشته باشم
یجی: اها...
ات: خب چیه😐
یجی: هیچـ...
مین: سلام... خب همه برن سرجاشون
*تهیونگ از پیش کوک میاد سرجاش میشنه و یجی هم سرجاش*
مین: خب باید دوتا خبر خوب بهتون بدم
*کل کلاس در حال عر زدن*
مین: خب خبر اول امروز اصلا درس ندارید و فقط میرید حیاط و ورزش میکنید چون مسابقات ورزش داره باز میشه و کلا امروز به ورزش اختصاص دادیم و خبر دوم که خیلی بهتر از اولیه و خودمم خوشم اومد قراره فردا بریم به دریا برای شنا و هرکاری دوست داشتین انجام بدین پس فردا وسایل لازم رو بیارین
لیا: مثلا چی
ات: اسکلی خب مردم دریا میرن چی میبرن
لیا: تو خفه
مین: هی خوبه بگم برین دفتر مدیر... خب منظور از وسایل لازم مثل کرم ضد افتاب و مایو و حوله و چتر و هرچی لازمتون میشه برای فردا بیارین و کلا از اول زنگ میریم دریا
کلاس: یسسسسس
ویو ات
وای نههههههه من مایو بپوشم عمرا من ایرانیم جلو خودمم تاحالا مایو نپوشیدممم الان برم جلوی این همه ادم اخه، تازه بدتر من شنا هم بلد نیستم ولی خب باید به اینجا عادت کنم پس میرم امروز مایو میخرم
ویو تهیونگ
من مایو ندارم که بزار زنگ تفریح به کوک بگم
خانوم مین: خب بچه الان که حرفام رو گفتم برین لباس ورزشتون رو بپوشید برید حیاط
*زنگ آخر خورد*
ویو ات
هومممم خسته شدم خیس عرقم برم مستقیم حموم
برم کیفمو سریع بگیرم
*بعد چند مین رسیدن به خونه*
اخخخخ برممم حموم اون حوله جدیده رو از این به بعد میزارم اون دیگه قدیمی شد
دوش رو باز کردم آب رو ولرم کردم و تو وان نشستم خیلی خسته بودم
بعد دوش گرفتن یک لباس راحتی پوشیدم و رو مبل لم دادم فیلم زدم و رفتم ناهار خوردم و بعد نوشتن تکالیف عن کارم تموم شد که یادم اومد مایو نخریدم بدوبدو حاضر شدم*عکس لباسش رو میزارم*
*با تاکسی به پاساژ رسیدم*
رفتم داخل پاساژ و فروشگاه مایو رو دیدم رفتم تو که دیدم واویلا تهیونگ هم اونجا بود می خواست مایو بخرههه ریدم تو اون شانس اخه کاش زود تر یا اصلا دیر تر میومدم ولی خب باید برم تو رفتم سمت زنونه که تهیونگ چشمش بهم خورد و بدو بدو اومد پیشم
تهیونگ:.....
شرطا:
لایک: ۱۲
#بی_تی_اس #بلک_پینک #استری_کیدز #ایتزی #وانشات #فیک #فیک_بی_تی_اس #سناریو #جیمین #جونگکوک #تهیونگ #شوگا #هیونجین #کیوت
ساعت۶:٠٠
*صدای زنگ*
هومم بازی صدای کوفتیت سر صبح شروع شد هی پاشم برم مدرسه
رفتم دستشویی کارای مربوطه رو کردم و
سریع رفتم پنکیک درست کردم روش شکلات ریختم خوردم و خوراکی های مدرسه رو تو کیف کذاشتم و مثل هر روز آبمیوه توت فرنگیم رو تو دستم گرفتم و رفتم سمت مدرسه
*رسیدن ات به مدرسه*
خب بدوم برم سر جام بشینم که یجی اومد پیشم
یجی: ات چیشد شماره تهیونگ و جونگکوک رو برای چی می خواستی؟
ات: می خواستم..... شماره هم کلاسی هام رو داشته باشم
یجی: اها...
ات: خب چیه😐
یجی: هیچـ...
مین: سلام... خب همه برن سرجاشون
*تهیونگ از پیش کوک میاد سرجاش میشنه و یجی هم سرجاش*
مین: خب باید دوتا خبر خوب بهتون بدم
*کل کلاس در حال عر زدن*
مین: خب خبر اول امروز اصلا درس ندارید و فقط میرید حیاط و ورزش میکنید چون مسابقات ورزش داره باز میشه و کلا امروز به ورزش اختصاص دادیم و خبر دوم که خیلی بهتر از اولیه و خودمم خوشم اومد قراره فردا بریم به دریا برای شنا و هرکاری دوست داشتین انجام بدین پس فردا وسایل لازم رو بیارین
لیا: مثلا چی
ات: اسکلی خب مردم دریا میرن چی میبرن
لیا: تو خفه
مین: هی خوبه بگم برین دفتر مدیر... خب منظور از وسایل لازم مثل کرم ضد افتاب و مایو و حوله و چتر و هرچی لازمتون میشه برای فردا بیارین و کلا از اول زنگ میریم دریا
کلاس: یسسسسس
ویو ات
وای نههههههه من مایو بپوشم عمرا من ایرانیم جلو خودمم تاحالا مایو نپوشیدممم الان برم جلوی این همه ادم اخه، تازه بدتر من شنا هم بلد نیستم ولی خب باید به اینجا عادت کنم پس میرم امروز مایو میخرم
ویو تهیونگ
من مایو ندارم که بزار زنگ تفریح به کوک بگم
خانوم مین: خب بچه الان که حرفام رو گفتم برین لباس ورزشتون رو بپوشید برید حیاط
*زنگ آخر خورد*
ویو ات
هومممم خسته شدم خیس عرقم برم مستقیم حموم
برم کیفمو سریع بگیرم
*بعد چند مین رسیدن به خونه*
اخخخخ برممم حموم اون حوله جدیده رو از این به بعد میزارم اون دیگه قدیمی شد
دوش رو باز کردم آب رو ولرم کردم و تو وان نشستم خیلی خسته بودم
بعد دوش گرفتن یک لباس راحتی پوشیدم و رو مبل لم دادم فیلم زدم و رفتم ناهار خوردم و بعد نوشتن تکالیف عن کارم تموم شد که یادم اومد مایو نخریدم بدوبدو حاضر شدم*عکس لباسش رو میزارم*
*با تاکسی به پاساژ رسیدم*
رفتم داخل پاساژ و فروشگاه مایو رو دیدم رفتم تو که دیدم واویلا تهیونگ هم اونجا بود می خواست مایو بخرههه ریدم تو اون شانس اخه کاش زود تر یا اصلا دیر تر میومدم ولی خب باید برم تو رفتم سمت زنونه که تهیونگ چشمش بهم خورد و بدو بدو اومد پیشم
تهیونگ:.....
شرطا:
لایک: ۱۲
#بی_تی_اس #بلک_پینک #استری_کیدز #ایتزی #وانشات #فیک #فیک_بی_تی_اس #سناریو #جیمین #جونگکوک #تهیونگ #شوگا #هیونجین #کیوت
۱۱.۲k
۱۰ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.