سینه ام را گشته ام هیچت نمی یابم چرا

سینه ام را گشته ام ، هیچت نمی یابم چرا؟
گر تو رویایی بگو ، هر لحظه در خوابم چرا؟

من که می دا نم تویی ، آن کس که بر در می زند
نقش ماتت پشت در ، گوید که بی تابم چرا؟

تا به در راهی شوم ،همرنگ رویا می شوی
جویمت در خواب خود ، با چشم پر آبم چرا؟

عکس لبخندت چه خوش ، دیوار دل روشن کند
هم نشینش شمع شد ، تصویر در قابم چرا؟

من که تنها ماه تو ،مجنون و بیمارم نمود
پس بگو در عمق شب، درگیر مهتابم چر؟ا

چشمه ای بودی که در تو ، آسمان را دیده ام
آسمان ارزانیت ،من غرق آن آبم چرا؟

غنچه ات دیدم به تن ، روییدنت در سر شکفت
گل شدی نیلوفرم ، اکنون که مردابم چرا؟؟؟؟....
دیدگاه ها (۱)

گفتم بمان ، نماند و هوا را بهانه کردبادی نمی وزید و بلا را ب...

بوسه از کنج لب یار نخورده است کسیره به گنجینه اسرار نبرده اس...

یاد آن نم نم جانانه ی پاییز بخیروعده ی آخرمان، گر چه غم انگی...

کجایی هم نشین لحظه های داغ و تبدارم ؟ببین رفتی ومن با ابرها ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط