پارت ۱۰۰
پارت ۱۰۰
ددی_فاکر
کوک از خواب بیدار شد و دید ساناکو داره از درد ب خودش میپیچه..
نگران نشست و اروم ساناکو رو هم نشوند تو بغلش
موهاشو نوازش داد و نگاش کرد...
کوک:: چیشده؟؟
ساناکو:: هق..د..درد دارممم
کوک:: باید بریم بیمارستان..شاید وقت زایمانته
ساناکو:: اوهوم..
ساناکو با کمک کوک پاشد...
چند مین بعد ک نشستن تو ماشین رفتن سمت بیمارستان
بیست مین بعد رسیدن
پیاده شدن و رفتن داخل..
بعدا معلوم شد وقت زایمانه🗿
ساناکو تو اتاق عمل بود و کوک هم منتظر بود...
بیشتر نگران ساناکو...
پرش زمانی... ۳ روز بعد...
بچه ساناکو و کوک بدنیا اومده بود و یه دختر ناناص و کیوت بود...
قیافش مثل کوک خرگوشی🗿💔
ساناکو از بیمارستان ک مرخص شد بدون گفتن ب کوک و بردن بچه زد بیرون...
تو راه گریَش گرفته بود..
با خودش میگفت ک هیچوقت ارزوش برآورده نمیشه و تصمیم گرفت دست از تلاش برای بدست آوردن کوک برداره...
همینجوری ک راه میرفت یهو با قرار گرفته شدن دستی رو شونش وایساد...
بی تردید برگشت و پشت سرشو نگاه کرد...
کوک:: بیا با هم یه زندگی جدید شروع کنیم و بچمونو بزرگ کنیم کویینَم...
#dasam
ددی_فاکر
کوک از خواب بیدار شد و دید ساناکو داره از درد ب خودش میپیچه..
نگران نشست و اروم ساناکو رو هم نشوند تو بغلش
موهاشو نوازش داد و نگاش کرد...
کوک:: چیشده؟؟
ساناکو:: هق..د..درد دارممم
کوک:: باید بریم بیمارستان..شاید وقت زایمانته
ساناکو:: اوهوم..
ساناکو با کمک کوک پاشد...
چند مین بعد ک نشستن تو ماشین رفتن سمت بیمارستان
بیست مین بعد رسیدن
پیاده شدن و رفتن داخل..
بعدا معلوم شد وقت زایمانه🗿
ساناکو تو اتاق عمل بود و کوک هم منتظر بود...
بیشتر نگران ساناکو...
پرش زمانی... ۳ روز بعد...
بچه ساناکو و کوک بدنیا اومده بود و یه دختر ناناص و کیوت بود...
قیافش مثل کوک خرگوشی🗿💔
ساناکو از بیمارستان ک مرخص شد بدون گفتن ب کوک و بردن بچه زد بیرون...
تو راه گریَش گرفته بود..
با خودش میگفت ک هیچوقت ارزوش برآورده نمیشه و تصمیم گرفت دست از تلاش برای بدست آوردن کوک برداره...
همینجوری ک راه میرفت یهو با قرار گرفته شدن دستی رو شونش وایساد...
بی تردید برگشت و پشت سرشو نگاه کرد...
کوک:: بیا با هم یه زندگی جدید شروع کنیم و بچمونو بزرگ کنیم کویینَم...
#dasam
۱۱.۵k
۲۴ شهریور ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.