زندگی مافیایی ما
زندگی مافیایی ما
پارت ۲
محو تماشای کارتون مورد علاقم بودم که مامان برای شام صدام کرد بلند شدم و رفتم سر میز به به چه غذایی نشستم و شروع کردیم به خوردن
تشکری کردم و بلند شدم رفتم اتاقم خب راستش ما یه خانواده سه نفری هستیم من خواهر دو قلوم یوری که ۲۰سالشه و مادرم پدرم وقتی من و یوری ۵ سالمون بود ولمون کزد و رفت پی عشق و حالش و شغل من هیچکس خبر نداره حتی رقیبامم چهره ی من و ندیدن من یه مافیای زنم من از ۱۷ سالگی این باند و اداره میکنم این باند از ناپدریم که ۳ سال پیش مرد به من رسید ولی ازش ممنونم چون من از همون اولم قدرت طلب بودم اهه اصلا بیخیال این حرف ها گوشی رو برداشتم و زنگ زدم به بکهیون زیر دست عزیزم
٪الو. سلام قربان امری داشتین
+سلام فردا راس ساعت ۱۲ ظهر جلوی محل قرار همیشگیمون باش خدافظ
گوشی رو انداختم روی تخت رفتم سمت دستشویی بعد انجام عملیات اومدم بیرون و روتین پوستیم و انجام دادم و یه پرش جانانه روی تخت کههه
بله تخت که به خاطر پرش های شب های قبل ترک خورده بود شکست و هم من هم گوشیه نازنینم پخش زمین شدیم یه جیغ بلند زدم که مامان و یوری با ترس وارد اتاق شدن
*چته زلیل مردهه هان آخر تو منو دق میدی
=مامان جونم آروم باش این شل مغز نمیتونه آدم بشه واش کن
+هوی من اینجا نشستمااا مادرج...جریانی
هعیی به خیر گذشت وگرنه الان باید حلوام و میخوردین
پارت ۲
محو تماشای کارتون مورد علاقم بودم که مامان برای شام صدام کرد بلند شدم و رفتم سر میز به به چه غذایی نشستم و شروع کردیم به خوردن
تشکری کردم و بلند شدم رفتم اتاقم خب راستش ما یه خانواده سه نفری هستیم من خواهر دو قلوم یوری که ۲۰سالشه و مادرم پدرم وقتی من و یوری ۵ سالمون بود ولمون کزد و رفت پی عشق و حالش و شغل من هیچکس خبر نداره حتی رقیبامم چهره ی من و ندیدن من یه مافیای زنم من از ۱۷ سالگی این باند و اداره میکنم این باند از ناپدریم که ۳ سال پیش مرد به من رسید ولی ازش ممنونم چون من از همون اولم قدرت طلب بودم اهه اصلا بیخیال این حرف ها گوشی رو برداشتم و زنگ زدم به بکهیون زیر دست عزیزم
٪الو. سلام قربان امری داشتین
+سلام فردا راس ساعت ۱۲ ظهر جلوی محل قرار همیشگیمون باش خدافظ
گوشی رو انداختم روی تخت رفتم سمت دستشویی بعد انجام عملیات اومدم بیرون و روتین پوستیم و انجام دادم و یه پرش جانانه روی تخت کههه
بله تخت که به خاطر پرش های شب های قبل ترک خورده بود شکست و هم من هم گوشیه نازنینم پخش زمین شدیم یه جیغ بلند زدم که مامان و یوری با ترس وارد اتاق شدن
*چته زلیل مردهه هان آخر تو منو دق میدی
=مامان جونم آروم باش این شل مغز نمیتونه آدم بشه واش کن
+هوی من اینجا نشستمااا مادرج...جریانی
هعیی به خیر گذشت وگرنه الان باید حلوام و میخوردین
۵.۱k
۱۰ فروردین ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.