غیر شیدایی مرا داغی به پیشانی نبود

غیر شیدایی مرا داغی به پیشانی نبود
من‌که پیشانی نوشتم جز پریشانی نبود

همدمی ما بین آدم‌ها اگر می‌یافتم
آه من در سینه‌ام یک عمر زندانی نبود

دوستان رو به رو و دشمنان پشت سر
هرچه بود آیین این مردم مسلمانی نبود

خار چشم این و آن گردیدن از گردن‌کشی‌ست
دسترنج کاج‌ها غیر از پشیمانی نبود

چشم کافرکیش را با وحدت ابرو چه کار ؟
کاش این محراب را آیات شیطانی نبود

من‌که در بندم کجا ؟ میدان آزادی کجا ؟
کاش راه خانه‌ات این‌قدر طولانی نبود.
دیدگاه ها (۱)

اینجا همه در خوابند ، دیریست که دلگیرم اینگونه اگر باشد ، م...

1. هر وقت در زندگی‌ات گیری پیش آمد و راه بندان شد، بدان ...

درد که نبودن نیستاینکه تنت از تنه ی آدما درد کنهو لکنت داشته...

تمام خواب هایت را از چشم تنهایی می بینییتیم می شوی/در تحقیر ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط