آغوشاستاد

#آغوش_استاد
#پارت_60

_اجازه میدی بیام تو؟

کناررفتم واروم گفتم:

_بفرمایید

لبخندی زد اومدتو ورفت سمت مبل ونشست رومبل سه نفره ودروبستم ورفتم سمت آشپزخونه وگفتم:

_الان میام

چیزی نگفت منم سریع شیرینی رواز تویخچال برداشتم وگذاشتم رومیز وابمیوه ریختم تو لیوان ونگاهی به لباسام انداختم خداروشکر دیشب قبل ازاینکه درو برای سلطانی باز کنم عوض کرده بودم وبدنبود فقط موهام بودکه شال سرم نبود ودیگه دیرم بود برم چیزی سرم کنم.

ظرف شیرینی روبا سینی آبمیوه ها برداشتم ورفتم سمت پذیرایی وگذاشتم رومیز ونشستم روبه روش وگفتم:

_بفرمایید
- - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - -
‌‌‎‎‎‎‎‌‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‌‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‌‎‎‎‎‎‌‎‎‎‎‎‎‎‌‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‌‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‌‎‎‎‎‎‌‌‎‎‎‎‎‎‎‌‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‌‎‎‎بچه ها اگر شد من میخوام برم مسافرت برای دوهفته فعالیت نداریم ولی الان تا هشتاد میزارم
ببخشید 🤌
دیدگاه ها (۰)

#اغوش_استاد🌙#پارت_61لبخندی زدوگفت:_ممنونم زحمت کشیدی...اومدم...

#اغوش_استاد🌙#پارت_62_پناه_بله_من وببخش _شمارو چرا؟چیزی نگفتی...

#آغوش_استاد#پارت_59پناه:باگریه تکیه دادم به در وزمزمه کردم:_...

#اغوش_استاد🌙#پارت_58دستم و بردم سمت صورتش ودوطرف صورتش وبین ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط