دیانا: تا صبح خوابم نبرد ارسلانم هی وول میخورد
دیانا: تا صبح خوابم نبرد ارسلانم هی وول میخورد
ارسلان: دیانا بگیر بکپ دیگه (حالت خوابالو)
دیانا: خب خوابم نمیبره چی کنم؟!
یهو گوشیم زنگ خورد وایی شایان بود این چی میگه ساعت 2 شب
ارسلان: این دیگه کدوم خریه ساعت 2 زنگ زده
دیانا: شا.. شا.. شایانه
ارسلان: چیییی مگه این زندان نبود
دیانا: چمیدونم بابا
ارسلان: خب جواب بده
دیانا: الو
شایان: ببین خانم کوچولو پیدات میکنم و زندت نمیزارم
دیانا: چی میگی؟؟
شایان: منتظر باش
دیانا: شا... عه قط کرد وای یا خدا چش بود این
ارسلان: نترس ما پیشتیم
نیکامیر: چیشده بچه ها؟
ارسلان: شایان زنگ زده به دیانا
نیکا: چییییی؟؟!!!
امیر: خب چی گفت؟
ارسلان: گفت که پیدات میکنم و زندت نمیزارم منتظر باش
نیکا: دیانا نگران نباش عزیزم ما هستیم هیچ کاری نمیتونه بکنه
دیانا: نه نه شما شایانو نمیشناسین اون یه ادمیه که....
امیر: هیچ غلطی نمیتونه بکنه خودتو نگران نکن
ارسلان: بچه ها من الان میام
دیانا: ارسلان کجا؟
دیانا: بابا میخوام برم مستراب عه
دیانا: خب باشه چته
ارسلان: دروغ گفتم میخواستم برم زنگ بزنم به شایان زنگ زدم
الو شایان
شایان: تو دیگه چی میگی؟
ارسلان: ببین اگه یه بار دیگه فقط یه بار دیگه سعی کنی دیانا رو اذیت کنی خودم زندت نمیزارم فهمیدی چی میگم حیوون؟
شایان: ببی..
ارسلان: قط کردم
رفتم بالا دیدم دیانا نیست
نیکا دیانا کو؟
نیکا: رفت پیش استخر
اسلان: اها باش.....
#اردیا
#رمان
#اکیپ_سلاطین
ارسلان: دیانا بگیر بکپ دیگه (حالت خوابالو)
دیانا: خب خوابم نمیبره چی کنم؟!
یهو گوشیم زنگ خورد وایی شایان بود این چی میگه ساعت 2 شب
ارسلان: این دیگه کدوم خریه ساعت 2 زنگ زده
دیانا: شا.. شا.. شایانه
ارسلان: چیییی مگه این زندان نبود
دیانا: چمیدونم بابا
ارسلان: خب جواب بده
دیانا: الو
شایان: ببین خانم کوچولو پیدات میکنم و زندت نمیزارم
دیانا: چی میگی؟؟
شایان: منتظر باش
دیانا: شا... عه قط کرد وای یا خدا چش بود این
ارسلان: نترس ما پیشتیم
نیکامیر: چیشده بچه ها؟
ارسلان: شایان زنگ زده به دیانا
نیکا: چییییی؟؟!!!
امیر: خب چی گفت؟
ارسلان: گفت که پیدات میکنم و زندت نمیزارم منتظر باش
نیکا: دیانا نگران نباش عزیزم ما هستیم هیچ کاری نمیتونه بکنه
دیانا: نه نه شما شایانو نمیشناسین اون یه ادمیه که....
امیر: هیچ غلطی نمیتونه بکنه خودتو نگران نکن
ارسلان: بچه ها من الان میام
دیانا: ارسلان کجا؟
دیانا: بابا میخوام برم مستراب عه
دیانا: خب باشه چته
ارسلان: دروغ گفتم میخواستم برم زنگ بزنم به شایان زنگ زدم
الو شایان
شایان: تو دیگه چی میگی؟
ارسلان: ببین اگه یه بار دیگه فقط یه بار دیگه سعی کنی دیانا رو اذیت کنی خودم زندت نمیزارم فهمیدی چی میگم حیوون؟
شایان: ببی..
ارسلان: قط کردم
رفتم بالا دیدم دیانا نیست
نیکا دیانا کو؟
نیکا: رفت پیش استخر
اسلان: اها باش.....
#اردیا
#رمان
#اکیپ_سلاطین
۱۰.۰k
۱۲ آبان ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.