و ارسلان دستاشو گرفت نیکامیر از فرصت استفاده کردن و دستاش
و ارسلان دستاشو گرفت نیکامیر از فرصت استفاده کردن و دستاشو بستن
دیانا: خب خب آقا شایان..
شایان: آشغال من به تو اعتماد کردم عوضی
ارسلان: دهنتو ببند
دیانا: خواست بزنه تو دهنش که دستشو گرفتم گفتم: نه ارسلان وایسا
خودم زدم تو دهنش
نیکا: ببین اون موقعی که دیانا رو اذیت میکردی با فکر اینجاشم میبودی
امیر: پلیس داره میاد
بعد از چند مین زنگ و زدن
نیکا: فک کنم پلیسه درو باز کردم
پلیس: سلام سروان فلانی هستم از اداره آگاهی شما با ما تماس گرفتید؟
امیر: بله ما بودیم
پلیس: خب در خدمتم
امیر: کل قضیه رو تعریف کردم و الان ما از این آقا شکایت داریم
پلیس: میریم اداره پلیس همه چی اونجا معلوم میشه
ولی شما هم نباید دستای این آقا رو میبستید
ارسلان: آخه شما نمیدونید این چه جور آدمیه
دیانا: بله راس میگه
پلیس: باشه بفرمایید اداره پلیس
همه: باش
رفتیم و رسیدیم که یهو.......
#اردیا
#رمان
#اکیپ_سلاطین
دیانا: خب خب آقا شایان..
شایان: آشغال من به تو اعتماد کردم عوضی
ارسلان: دهنتو ببند
دیانا: خواست بزنه تو دهنش که دستشو گرفتم گفتم: نه ارسلان وایسا
خودم زدم تو دهنش
نیکا: ببین اون موقعی که دیانا رو اذیت میکردی با فکر اینجاشم میبودی
امیر: پلیس داره میاد
بعد از چند مین زنگ و زدن
نیکا: فک کنم پلیسه درو باز کردم
پلیس: سلام سروان فلانی هستم از اداره آگاهی شما با ما تماس گرفتید؟
امیر: بله ما بودیم
پلیس: خب در خدمتم
امیر: کل قضیه رو تعریف کردم و الان ما از این آقا شکایت داریم
پلیس: میریم اداره پلیس همه چی اونجا معلوم میشه
ولی شما هم نباید دستای این آقا رو میبستید
ارسلان: آخه شما نمیدونید این چه جور آدمیه
دیانا: بله راس میگه
پلیس: باشه بفرمایید اداره پلیس
همه: باش
رفتیم و رسیدیم که یهو.......
#اردیا
#رمان
#اکیپ_سلاطین
۳.۶k
۱۱ آبان ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.