part 151
#part_151
#رها
تا خواستم شربت بخورم
یهو بازم حس کردم محتویات معدم داره میاد بالا
دوییدم سمت دستشویی
چیزی تو معدم نبود فقط عق میزدم
معدم بدجور میسوخت
یه مشت آب یخ به صورتم زدم تا شاید حالم بهتر شه
بعد چند دقیقه اومدم بیرون طاها نگران زل زده بود بهم
فقط با سر اشاره کردم که خوبم و رفتم رو تخت دراز کشیدم
انقدر خسته بودم که نفهمیدم چطور خوابم برد
کم کم چشمامو باز کردم
طاها کنارم نبود
رها-طاها طاهاا
فریال اومد تو اتاق
فریال-جانم بیدار شدی
رها-طاها کو؟
فریال-صبح مجبور شد بره شرکت باباش به ما زنگ زد بیایم پیشت
رها-باشه...مرسی
فریال-حالت خوبه؟چیشدی؟
رها-اره خوبم فکر کنم دیشب زیاده روی کردم
نازی با یه سینی اومد تو اتاق
نازی-دورت بگردم بیا صبحونتو بخور رنگ نمونده تو صورتت
سینی گذاشت رو پام
زیر لب تشکر کردم
لیوان شیر برداشتم تا خواستم بخورم
دوباره حالم بد شد
سینی گذاشتم زمین و دوییدم تو دستشویی
بازم مثل دیشب بودم
معدم بدجور میسوخت
بعد این ک صورتمو شستم اومدم بیرون
نازی-رها تو مطمئنی به خاطر زیاده روی دیشبته؟
رها-اره دیگه پس دلیلش چیه؟
فریال-تو که اصلا نخوردی اگرم به خاطر اون بود تا صبح باید خوب میشدی؟
نازی-راست میگه تو که چیزی نخوردی اصلا چرا هعی باید حالت بهم بخوره؟
رها-نمیدونم
فریال-نکنه.........حامله ای
رها-نههههه
نازی-بالاخره طاها کار خودشو کرد
رها-محاله
فریال-باید بری آزمایش بدی
رها-وای خداااا
نازی-به جا غر زدن برو حاضر شو بریم آزمایشگاه
حالم گرفته بود
بلند شدم و رفتم تا حاضر شم
با بچه ها رفتیم آزمایشگاه و قرار شد فردا بریم جوابشو بگیریم
از اونجام رفتم خونه خودمون
#شکلات_تلخ
#رها
تا خواستم شربت بخورم
یهو بازم حس کردم محتویات معدم داره میاد بالا
دوییدم سمت دستشویی
چیزی تو معدم نبود فقط عق میزدم
معدم بدجور میسوخت
یه مشت آب یخ به صورتم زدم تا شاید حالم بهتر شه
بعد چند دقیقه اومدم بیرون طاها نگران زل زده بود بهم
فقط با سر اشاره کردم که خوبم و رفتم رو تخت دراز کشیدم
انقدر خسته بودم که نفهمیدم چطور خوابم برد
کم کم چشمامو باز کردم
طاها کنارم نبود
رها-طاها طاهاا
فریال اومد تو اتاق
فریال-جانم بیدار شدی
رها-طاها کو؟
فریال-صبح مجبور شد بره شرکت باباش به ما زنگ زد بیایم پیشت
رها-باشه...مرسی
فریال-حالت خوبه؟چیشدی؟
رها-اره خوبم فکر کنم دیشب زیاده روی کردم
نازی با یه سینی اومد تو اتاق
نازی-دورت بگردم بیا صبحونتو بخور رنگ نمونده تو صورتت
سینی گذاشت رو پام
زیر لب تشکر کردم
لیوان شیر برداشتم تا خواستم بخورم
دوباره حالم بد شد
سینی گذاشتم زمین و دوییدم تو دستشویی
بازم مثل دیشب بودم
معدم بدجور میسوخت
بعد این ک صورتمو شستم اومدم بیرون
نازی-رها تو مطمئنی به خاطر زیاده روی دیشبته؟
رها-اره دیگه پس دلیلش چیه؟
فریال-تو که اصلا نخوردی اگرم به خاطر اون بود تا صبح باید خوب میشدی؟
نازی-راست میگه تو که چیزی نخوردی اصلا چرا هعی باید حالت بهم بخوره؟
رها-نمیدونم
فریال-نکنه.........حامله ای
رها-نههههه
نازی-بالاخره طاها کار خودشو کرد
رها-محاله
فریال-باید بری آزمایش بدی
رها-وای خداااا
نازی-به جا غر زدن برو حاضر شو بریم آزمایشگاه
حالم گرفته بود
بلند شدم و رفتم تا حاضر شم
با بچه ها رفتیم آزمایشگاه و قرار شد فردا بریم جوابشو بگیریم
از اونجام رفتم خونه خودمون
#شکلات_تلخ
۳۱.۵k
۱۲ خرداد ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.