part26
#part26
#part27
چشم در شدیم با هم
از جام بلند شدم
به معنی احترام گذاشتن
تا چند لحظه سکوتی بینمون بود
بعد چند لحظه شروع کردم
به حرف زدن خندوندنش
یه چند تا چیز سفارش دادم
تا بيارن
صندلی مو بردم نزدیک ترش
گوشی شو خاموش کرد
گذاشت توی کیفش
ببین دلوین خانم
راستش من از همون
روز اول شما رو پسندیدم
ولی نمیخواستم دلسا بفهمه
#delvin
با حرف هاش قند توی دلم آب شد
هیچ حرفی نزدم
راستش آقا آبتین
شما می دونید دلسا چش شده
آخه نه پیامی میده بهم
اصلا نظرش راجب من عوض شده
آخرین پیامش این بود که
من میتونم بهتر از تو هم پیدا کنم
ولی هیچ کی تو نمیشه بای
#abtin
راستش منم توی همین فکرم
بدونم چش شده
اخه چند روزه نه غذا
درست حسابی می خوره
نه از اتاقش میاد بیرون
مامانم که خیلی نگرانشه
باید باهاش حرف بزنم
ببینم قضیه چیه
بعد هر چی شد بهت خبر میدم
مرسی که نگرانشی
کاپوچینو هامونو خوردیم
خوب نظرت چیه بریم
پاساژ حال و هوامون عوض شه
که لب زد
#delvin
عام راستش مزاحم نمیشم
فقط میخواستم ببینمت
بعد میشه هر موقع اومدم خونتون
پیش دلسا تو هم باشی
#abtin
آره هستم تو فقط زنگ بزن قبلش
دستشو گرفتم از کافه ، رفتیم بیرون
رفتیم داخل پاساژ
از پلی برقی رفتیم بالا
چشم دوخته بود به یه مغازه
که پر از چیز های کیوت و جینگلی داشت
آروم رفتم سمت اون مغازه
رفتیم داخل از ذوق چشم هاش می خندید
یه جاکلیدی شیشه ای
داخلش تک شاخ کوچولو بود با اکلیل
جلب توجه کرده بودش
برداشتم جاکلیدی رو
یه دونم مثل همون واسه دلسا
برداشتم واسه دلسا صورتی واسه دلوین بنفش حساب کردم دادم به دلوین
#delvin
مرسی آبتین
#abtin
خوب ست گرفتم
واسه دوتاتون فقط رنگ هاش
فرق داره
از پاساژ اومدیم بیرون دستشو گرفتم
حرکت کردیم سمت خونمون
زنگ و زدم رفتیم تو
مامان که نبود بابا هم که سرکار بود
فقط دلسا بود
رفتم پیش دلسا بغلش کردم محکم
ببین واست چی گرفتم
ولی دیدم که اصلا خوشحال نشد
بنابراین رفتم اتاقم لباس هامو
عوض کنم بدو بدو اومد پرید بغلم
گفت مرسی میخواستم
از اینا بخرم پولم تموم شده بود
خنده ای کردم دختر همینه دیگه
پول داشته باشه همش خرج میکنه
#delsa
چرا دلوین رو آوردی اینجا
اگه به مامان نگفتم
واسه من دختر بازیت گرفته
#abtin
دلسا ببین بهت توضیح میدم
ازت خواهش میکنم
که به مامان چیزی نگو
#delsa
حرفتو بزن اگه قانع کننده بود
نمیگم
#abtin
عام راستش من و دلوین
از هم خوشمون اومده میخوایم
وارد رابطه شیم
#delsa
با حرفش دنیا دور سرم چرخید
نفهمیدم چی شد
چشم هام سیاهی رفت
از حال رفتم
و....
حمایت شه
❤️🩹✨
#part27
چشم در شدیم با هم
از جام بلند شدم
به معنی احترام گذاشتن
تا چند لحظه سکوتی بینمون بود
بعد چند لحظه شروع کردم
به حرف زدن خندوندنش
یه چند تا چیز سفارش دادم
تا بيارن
صندلی مو بردم نزدیک ترش
گوشی شو خاموش کرد
گذاشت توی کیفش
ببین دلوین خانم
راستش من از همون
روز اول شما رو پسندیدم
ولی نمیخواستم دلسا بفهمه
#delvin
با حرف هاش قند توی دلم آب شد
هیچ حرفی نزدم
راستش آقا آبتین
شما می دونید دلسا چش شده
آخه نه پیامی میده بهم
اصلا نظرش راجب من عوض شده
آخرین پیامش این بود که
من میتونم بهتر از تو هم پیدا کنم
ولی هیچ کی تو نمیشه بای
#abtin
راستش منم توی همین فکرم
بدونم چش شده
اخه چند روزه نه غذا
درست حسابی می خوره
نه از اتاقش میاد بیرون
مامانم که خیلی نگرانشه
باید باهاش حرف بزنم
ببینم قضیه چیه
بعد هر چی شد بهت خبر میدم
مرسی که نگرانشی
کاپوچینو هامونو خوردیم
خوب نظرت چیه بریم
پاساژ حال و هوامون عوض شه
که لب زد
#delvin
عام راستش مزاحم نمیشم
فقط میخواستم ببینمت
بعد میشه هر موقع اومدم خونتون
پیش دلسا تو هم باشی
#abtin
آره هستم تو فقط زنگ بزن قبلش
دستشو گرفتم از کافه ، رفتیم بیرون
رفتیم داخل پاساژ
از پلی برقی رفتیم بالا
چشم دوخته بود به یه مغازه
که پر از چیز های کیوت و جینگلی داشت
آروم رفتم سمت اون مغازه
رفتیم داخل از ذوق چشم هاش می خندید
یه جاکلیدی شیشه ای
داخلش تک شاخ کوچولو بود با اکلیل
جلب توجه کرده بودش
برداشتم جاکلیدی رو
یه دونم مثل همون واسه دلسا
برداشتم واسه دلسا صورتی واسه دلوین بنفش حساب کردم دادم به دلوین
#delvin
مرسی آبتین
#abtin
خوب ست گرفتم
واسه دوتاتون فقط رنگ هاش
فرق داره
از پاساژ اومدیم بیرون دستشو گرفتم
حرکت کردیم سمت خونمون
زنگ و زدم رفتیم تو
مامان که نبود بابا هم که سرکار بود
فقط دلسا بود
رفتم پیش دلسا بغلش کردم محکم
ببین واست چی گرفتم
ولی دیدم که اصلا خوشحال نشد
بنابراین رفتم اتاقم لباس هامو
عوض کنم بدو بدو اومد پرید بغلم
گفت مرسی میخواستم
از اینا بخرم پولم تموم شده بود
خنده ای کردم دختر همینه دیگه
پول داشته باشه همش خرج میکنه
#delsa
چرا دلوین رو آوردی اینجا
اگه به مامان نگفتم
واسه من دختر بازیت گرفته
#abtin
دلسا ببین بهت توضیح میدم
ازت خواهش میکنم
که به مامان چیزی نگو
#delsa
حرفتو بزن اگه قانع کننده بود
نمیگم
#abtin
عام راستش من و دلوین
از هم خوشمون اومده میخوایم
وارد رابطه شیم
#delsa
با حرفش دنیا دور سرم چرخید
نفهمیدم چی شد
چشم هام سیاهی رفت
از حال رفتم
و....
حمایت شه
❤️🩹✨
۷.۴k
۰۵ آبان ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.