Part 14
ا/ت: هیونجین باید چیزیو بهت بگم
(ا/ت: _ ) (هیونجین:+)
+بگو
_هومم.. خب... خب... راستش.. راستش من...
+تو؟
خ/ت: هیونجین پسرم بیا بریم*بلند*
+باشه اومدم*بلند*
+خب داشتی میگفتی
_نه چیز مهمی نیس بیخیال
+مطمئنی؟
_نه چیز یعنی آره
+ پس اوکی فردا میبینمت
_فردا ؟!
+*خنده* میام دنبالت بریم شهربازی
_عا اون خب
+بای *زود رف*
_ولی وایسااا
_(اه چرا زود رف میخواستم بهش بگم که نمیخوام برم واییی خدا حتی نتونستم بهش بگم کع من دوستش ندارم هعییی خدایا.....
هوففففف برم بخوابم دیگع دارم سردرد میگیرم
رفتم یه قرص سردرد خوردم
بعد رفتم دندونامو مسواک زدم
لباس خوابمو پوشیدم و دراز کشیدم
هعیییی عجب روزی بود وقتی فک میکنم میبینم فقط امروز هنگ کرده بودم هم واس کار هیونجین هم کوک هعییی کوکیِ خرگوش *لبخند* نشستم و چراغو روشن کردم و دوباره اون خرگوشو برداشتم و دراز کشیدم خیلی سردرد داشتم و خسته بودم که خوابم برد >>>>>>>>>>>
*صب 6:22*
با صدای آلارم چشامو باز کرد عه این چیه تو دستم با مالیدن چشمام خستگی و آروم آروم نگته کردن فهمیدم این خرگوشه گمونم خیلی دوسش دارم این خیلی کیوتهههه مث جونگکوکی.... پاشم آماده شم
مث همیشه کارای لازمو انجام دادم لباسامو عوض کردم موهامو شونه کردم
یه میکاپ خیلی ساده کردم خیلی خب
وقت رفتنه!
*مدرسه 6:48*
(داخل کلای رفتی)
سوجین: عههه سلام ا/تت
لیا: سلاممم
ا/ت: هایییی گایزز
لیا: چطوری
ا/ت:مرسی عالیم... شما برین حیاط منم کیفمو بذارم بیام
سوجین: اوکی ما دم دریم
......
_های کوکی
+سلام چه خبر بانی کوچولو
_بانی؟*خنده* من بانیم کوکی؟ بانیع واقعی تویی کوک اونم یه بانیع مهربون *خنده*
+وات؟جدی کع نیستی؟*خندهه*
_چرا واقعا میگم
+*خنده کوتاه* ولی من همیشه مهربون نیستما!
*دستاتو گرفت و به چشات خیره شد* پس تو هم میشی یه بانیع کوچولو و کیوت
_*خنده*
+(همچنان نگات میکنع) ولی تو خیلی قشنگ میخندی ا/ت!
_*خجالت کشیدی و یکم سرخ شدی* چیز... چیزه من باید برم دوستام منتظرمن*داری میری سمت در*
+ا/ت!
_ بله کوکی؟
+وقتی خجالت میکشی خوشگل ترم میشی
*در حدی بلند داد زد که کل همکلاسیاتون برگشتن و نگاتون کردن و لبخند زدن و تو بیشتر خجالت کشسدی و دستپاچه شدی و زود فرار کردی*
&کوک ویو&
وای این دختر چقد خوشگلههههه من.. من واقعا عاشقش شدم چقد هم کیوت دلم میخواد بهش بگم ولی نه نمیشه باید طبق نقشه مون پیش بریم
*شوگا ویو*
داشتم یا چیمی میومدم کلاس که دیدم ا/ت زود از کلاس اومد بیرون رف
جیمین: عه اون ا/ت نبود؟
شوگا:یعنی کوک چیزی گفته بهش؟
جیمین: بیا بریم تو ببینیم چه خبره
شوگا: باشه بدو
.
.
.
جیمین: کوک؟
کوک: ......
شوگا: کوک؟
جیمین: هیونگ کجا خیره شدی اصن صدامو داری؟!
جیمین: جونگکوکککک*بلند*
کوک: ......
شوگا: جونگکوکککک*جیغ زد در گوشش*
کوک: *جییغ* یاااااااااا چرا چیکار میکنین شما دوتا
شوگا: معلومه چه خبره اینجا؟
جیمین: اووو آقای جئون میبینم خیره شده بودی به در و تو فکر فرو رفته بودی اونم الان که ا/ت رف!
کوک: *خنده*
شوگا: چیزی گفتی بهش؟
کوک: آره
شوگا: چی گفتییی تو نکنه.......
#تولوقودا نگاش کن مگه تو بی رحمی که لایک نمیکنی؟!🥺💜
راستی بگم پارت بعدو هم دارم مینویسممم کمی بعد میزارم
#fake
#fake_kook
#jungkook
(ا/ت: _ ) (هیونجین:+)
+بگو
_هومم.. خب... خب... راستش.. راستش من...
+تو؟
خ/ت: هیونجین پسرم بیا بریم*بلند*
+باشه اومدم*بلند*
+خب داشتی میگفتی
_نه چیز مهمی نیس بیخیال
+مطمئنی؟
_نه چیز یعنی آره
+ پس اوکی فردا میبینمت
_فردا ؟!
+*خنده* میام دنبالت بریم شهربازی
_عا اون خب
+بای *زود رف*
_ولی وایسااا
_(اه چرا زود رف میخواستم بهش بگم که نمیخوام برم واییی خدا حتی نتونستم بهش بگم کع من دوستش ندارم هعییی خدایا.....
هوففففف برم بخوابم دیگع دارم سردرد میگیرم
رفتم یه قرص سردرد خوردم
بعد رفتم دندونامو مسواک زدم
لباس خوابمو پوشیدم و دراز کشیدم
هعیییی عجب روزی بود وقتی فک میکنم میبینم فقط امروز هنگ کرده بودم هم واس کار هیونجین هم کوک هعییی کوکیِ خرگوش *لبخند* نشستم و چراغو روشن کردم و دوباره اون خرگوشو برداشتم و دراز کشیدم خیلی سردرد داشتم و خسته بودم که خوابم برد >>>>>>>>>>>
*صب 6:22*
با صدای آلارم چشامو باز کرد عه این چیه تو دستم با مالیدن چشمام خستگی و آروم آروم نگته کردن فهمیدم این خرگوشه گمونم خیلی دوسش دارم این خیلی کیوتهههه مث جونگکوکی.... پاشم آماده شم
مث همیشه کارای لازمو انجام دادم لباسامو عوض کردم موهامو شونه کردم
یه میکاپ خیلی ساده کردم خیلی خب
وقت رفتنه!
*مدرسه 6:48*
(داخل کلای رفتی)
سوجین: عههه سلام ا/تت
لیا: سلاممم
ا/ت: هایییی گایزز
لیا: چطوری
ا/ت:مرسی عالیم... شما برین حیاط منم کیفمو بذارم بیام
سوجین: اوکی ما دم دریم
......
_های کوکی
+سلام چه خبر بانی کوچولو
_بانی؟*خنده* من بانیم کوکی؟ بانیع واقعی تویی کوک اونم یه بانیع مهربون *خنده*
+وات؟جدی کع نیستی؟*خندهه*
_چرا واقعا میگم
+*خنده کوتاه* ولی من همیشه مهربون نیستما!
*دستاتو گرفت و به چشات خیره شد* پس تو هم میشی یه بانیع کوچولو و کیوت
_*خنده*
+(همچنان نگات میکنع) ولی تو خیلی قشنگ میخندی ا/ت!
_*خجالت کشیدی و یکم سرخ شدی* چیز... چیزه من باید برم دوستام منتظرمن*داری میری سمت در*
+ا/ت!
_ بله کوکی؟
+وقتی خجالت میکشی خوشگل ترم میشی
*در حدی بلند داد زد که کل همکلاسیاتون برگشتن و نگاتون کردن و لبخند زدن و تو بیشتر خجالت کشسدی و دستپاچه شدی و زود فرار کردی*
&کوک ویو&
وای این دختر چقد خوشگلههههه من.. من واقعا عاشقش شدم چقد هم کیوت دلم میخواد بهش بگم ولی نه نمیشه باید طبق نقشه مون پیش بریم
*شوگا ویو*
داشتم یا چیمی میومدم کلاس که دیدم ا/ت زود از کلاس اومد بیرون رف
جیمین: عه اون ا/ت نبود؟
شوگا:یعنی کوک چیزی گفته بهش؟
جیمین: بیا بریم تو ببینیم چه خبره
شوگا: باشه بدو
.
.
.
جیمین: کوک؟
کوک: ......
شوگا: کوک؟
جیمین: هیونگ کجا خیره شدی اصن صدامو داری؟!
جیمین: جونگکوکککک*بلند*
کوک: ......
شوگا: جونگکوکککک*جیغ زد در گوشش*
کوک: *جییغ* یاااااااااا چرا چیکار میکنین شما دوتا
شوگا: معلومه چه خبره اینجا؟
جیمین: اووو آقای جئون میبینم خیره شده بودی به در و تو فکر فرو رفته بودی اونم الان که ا/ت رف!
کوک: *خنده*
شوگا: چیزی گفتی بهش؟
کوک: آره
شوگا: چی گفتییی تو نکنه.......
#تولوقودا نگاش کن مگه تو بی رحمی که لایک نمیکنی؟!🥺💜
راستی بگم پارت بعدو هم دارم مینویسممم کمی بعد میزارم
#fake
#fake_kook
#jungkook
۹.۸k
۱۱ آبان ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.