عشق جاودان

عشق جاودان
پارت ۱۴۱
از پشت شیشه، همچنان دازای رو نگاه می‌کردم. نبضش هنوز ضعیف بود، اما اون حرکت کوچک انگشت‌هاش باعث شد قلبم یه ریتم جدید پیدا کنه. دستم روی شیشه بود و نفس‌هام سنگین و تند می‌اومدن.
آیومی کنارم بود، دستش رو روی شونه‌م گذاشت
آیومی:چویا… هنوز زنده‌ست… این یعنی هنوز فرصت هست.
چویا:ولی… من… من اون رو کشتم
آیومی محکم دستم رو گرفت
آیومی :نه، شویا بود که کنترل رو داشت. هیچکسی انتظار نداره همه چیزو کامل بدونی یا کنترل کنی. اون فقط محافظ توست.
صدای دکتر از اتاق بلند شد
دکتر: نبضش داره بهتر میشه. اگر همین روند ادامه پیدا کنه، ممکنه به هوش بیاد.
حس کردم یک وزنه سنگین از روی سینه‌م برداشته شد، اما هنوز ترس و پشیمونی توی ذهنم چنگ می‌زد.



چند دقیقه ای پر از ترس و نگرانی گذشت تا اینکه دکتر دست نگه داشت و از اتاق اومد بیرون
چویا: چیشد؟
دکتر: مشکل رفع شد ، نبضش عادی میزنه، شاید تا چند ساعت دیگه بهوش بیاد
نفس راحتی کشیدم. دوباره از پشت شیشه بهش خیره شدم
چویا: میدونستم تنهام نمیزاری، دیگه اینطوری سکته ام نده
یکی از مامورا اومد و گفت وقتشه برگردیم. آیومی گفت حواسش به دازای هست ، هر اتفاقی افتاد خبرم می‌کنه. قبول کردم . همراه مامور ها برگشتم
دیدگاه ها (۰)

عشق جاودان پارت ۱۴۲چند ساعتی گذشته و هنوز خبری از دازای ندار...

عشق جاودانپارت ۱۴۳پلیس: مشکلی نیست نمیخواین جواب ندیندازای: ...

عشق جاودانپارت ۱۴۰منو از دازای جدا کردن. از اتاق اومدم بیرون...

عشق جاودان پارت ۱۳۹*چند روز بعد*چند روز از وقتی به دازای چاق...

قهوه تلخپارت ۵۸ ویو چویا با بوی خوبی چشمام رو باز کردم. دازا...

سایه های عشق

پارت ۵ سوکوکو( یک قلب بیرون از تن)ویو چویا: بعد از اون نامه...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط