پارت
پارت ۱۴
لنی باشه ولی منظورم این نبود
کوک یه بوسیه دیگه به لب لنی میزنه و میگه
کوک منظورت این بود
لنی نه دقیقا
کوک خودش رو لوس میکنه و میگه
کوک خب منظورت چی بود
لنی دوست دارم کوک کوچولو
کوک منم دوست دارم
بد از این ها لنی و کوک سر هاشون رو بر میگردونن و میبینن
باباهاشون دارن با تعجب نگاهشون میکنن😯
کوک و لنی با تعجب میپرسن شماها این جا چیکار میکنن 😳
سان ها خب شما ها تنها کسایی نیستید که دارین درس میخونید
لنی و کوک سرخ شدن🍅
کوک با صدای لرزان شما تا کجاش رو دیدن
جونگ سو ( بابا جونگ کوک ) از اولش
کوک اومد جلو و دست لنی رو گرفت و گفت
کوک خب خودتون که دیدن ما همدیگرو دوست داریم
سان ها ای دختر کثافت ( با لحن کمی عصبی ) تو گفتی میای درس بخونی پس این بود دست وایسا دارم برات
و سان ها میفته دنبال لنی
لنی نه بابا اولش جغرافیا کارکردیم بد
سان ها چی
لنی با آیسا اومدیم که کوک بهمون جغرافیا یا بده بد از این که آیسا رفت آیت شکلی شد
سان ها از این به بد فقط توی کتابخونه مجتمع ما درس میخونی
جونگ سو در گوش سان ها گفت حال این ها که همون کاری که میخاستم رو دارن انجام میدن ولشون کن و آروم باش
سان ها راست میگی
پرش زمان به فردا
زنگ تفریح
آیسا بچه ها دیروز داشتم با کوک درس میخوندم کوک هی بهم زل زد بود و حتی یه بار هم گفت چطور یه آدم میتونه انقد خوشگل باشه
کوک اومد پیش آیسا و آیسا دست کوک رو گرفت
آیسا کوک بگو دیروز چی گفتی
کوک کدوم حرف
آیسا همونی که وقتی داشتم تست میزدم گفتی اهان اون که یهویی نگاهش به لنی می افته که حسودی کرد بود
کوک خب راستش
که لنی میر از کلاس بیرون
کوک ببخشید من باید برم
توی حیاط پشتی
کوک وایسا لنی
لنی بله
کوک خیلی وقت هایی که حسودی میکنی کیوت میشه
و لنی سرخ میشه
لنی چی میگی بابا
کوک خودت هم میدونی منظورم با تو بود
و لنی رو بغل کرد
کوک خودت هم میدونی تو مال منی
لنی ام وایسا نه من مال تو نیستم من مال خودمم
کوک ای خانم کوچولوی زرنگ
لنی حالا بیا برنامه ریزی کنیم
که چجوری این دو تا رو بهم برسونیم
کوک وایسا یعنی هنوز این دوتا با هم اکی نشدن
لنی نه
کوک پس تهیونگ چرا این چند روز رو مود خوب
#رمان #تهیونگ #جونگکوک
لنی باشه ولی منظورم این نبود
کوک یه بوسیه دیگه به لب لنی میزنه و میگه
کوک منظورت این بود
لنی نه دقیقا
کوک خودش رو لوس میکنه و میگه
کوک خب منظورت چی بود
لنی دوست دارم کوک کوچولو
کوک منم دوست دارم
بد از این ها لنی و کوک سر هاشون رو بر میگردونن و میبینن
باباهاشون دارن با تعجب نگاهشون میکنن😯
کوک و لنی با تعجب میپرسن شماها این جا چیکار میکنن 😳
سان ها خب شما ها تنها کسایی نیستید که دارین درس میخونید
لنی و کوک سرخ شدن🍅
کوک با صدای لرزان شما تا کجاش رو دیدن
جونگ سو ( بابا جونگ کوک ) از اولش
کوک اومد جلو و دست لنی رو گرفت و گفت
کوک خب خودتون که دیدن ما همدیگرو دوست داریم
سان ها ای دختر کثافت ( با لحن کمی عصبی ) تو گفتی میای درس بخونی پس این بود دست وایسا دارم برات
و سان ها میفته دنبال لنی
لنی نه بابا اولش جغرافیا کارکردیم بد
سان ها چی
لنی با آیسا اومدیم که کوک بهمون جغرافیا یا بده بد از این که آیسا رفت آیت شکلی شد
سان ها از این به بد فقط توی کتابخونه مجتمع ما درس میخونی
جونگ سو در گوش سان ها گفت حال این ها که همون کاری که میخاستم رو دارن انجام میدن ولشون کن و آروم باش
سان ها راست میگی
پرش زمان به فردا
زنگ تفریح
آیسا بچه ها دیروز داشتم با کوک درس میخوندم کوک هی بهم زل زد بود و حتی یه بار هم گفت چطور یه آدم میتونه انقد خوشگل باشه
کوک اومد پیش آیسا و آیسا دست کوک رو گرفت
آیسا کوک بگو دیروز چی گفتی
کوک کدوم حرف
آیسا همونی که وقتی داشتم تست میزدم گفتی اهان اون که یهویی نگاهش به لنی می افته که حسودی کرد بود
کوک خب راستش
که لنی میر از کلاس بیرون
کوک ببخشید من باید برم
توی حیاط پشتی
کوک وایسا لنی
لنی بله
کوک خیلی وقت هایی که حسودی میکنی کیوت میشه
و لنی سرخ میشه
لنی چی میگی بابا
کوک خودت هم میدونی منظورم با تو بود
و لنی رو بغل کرد
کوک خودت هم میدونی تو مال منی
لنی ام وایسا نه من مال تو نیستم من مال خودمم
کوک ای خانم کوچولوی زرنگ
لنی حالا بیا برنامه ریزی کنیم
که چجوری این دو تا رو بهم برسونیم
کوک وایسا یعنی هنوز این دوتا با هم اکی نشدن
لنی نه
کوک پس تهیونگ چرا این چند روز رو مود خوب
#رمان #تهیونگ #جونگکوک
- ۶.۰k
- ۰۴ فروردین ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۲)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط