دوپارتی عضو هشتم=درخواستی
ویو تهیونگ
که ات خیلی اروم از پله ها اومد پایین چشاش بخاطر گریه های دیشب تا صبح قرمز و باد کرده بود ..... رفتیم سوار ماشین شدیم چون همون تو یه ماشین جا نمیشدیم تقسیم شدیم تو دو تا ماشین
من.. ات.. جیهوپ.. جونگکوک توبه ماشین و
شوگا.. نامجون.. جیمین..و جین تو یه ماشین
تو کل مسیر ات خیلی اروم بود و هیچ حرفی نمیزد... واقعا همون نگران ات بودیم چون تا الان اینجوری ندیده بودیمش
وقتی رسیدیم از ماشین پیاده شدبم خبر نگارا اومدن دورمون جمع شدن و شروع کردن به سوال کردن
واکنش شما به این خبر چی بود؟
کی از این اتفاق باخبر شدین..؟
ویو شوگا
خبرنگار همینجوری دورمون جمع شده بودن و هی سوال میپرسیدن که دیدم ات داره میوفته سریع رفتم سمتش و گرفتمش
شوگا: ات حالت خوبه؟
ات: شوگا هیونگ اینا رو دور کن سرم درد گرفت (اروم سرد)
شوگا: خواهش میکنم سوالاتونو بزارین برا یه موقع دیگه و اجازه بدین ما به مراسمون برسیم (بلند)
با پسرا سریع به طرف داخل رفتیم وقتی رسیدیم ات تا عکس مونبین رو دید افتاد رو زمین و شروع کرد به بلند بلند گریه کردن کمکش کردیم بلند شه... بالاخره مراسم تموم شد و ههمه به طرف خونه هامون رفتیم
(پرش به حال )
ویو ات
خوبیده بودم که احساس کردم کسی داره سرم رو نوازش میکنه
☆: ات(اروم)
☆: ات... بیدار شو (اروم)
روم چشمامو باز کردم با چیزی که دیدم از جام پریدم
ات: مونبیناااا تو تو برگشتی (گریه)
مونبین: هیی ات ازت خواهش میکنم گریه نکن. من برنگشتم(لبخند)
ات: پس یعنی من اومدم پیشت (بالاکشیدن دماغ)
مونبین: نه ات من فقط اومدم تو خوابت تا بهت بگم من وقتی میبینم تو غذا نمیخوره به زور دارو میخوابی گریه میکنی و پسرا با این کرا ناراحت میشن توی اون دنیا اذییت میشم خواهش میکنم اگه خوش حالی منو میخوای خوشحال زندگی کن... منم زیاد وقت ندارم باید برم.خدافظ ات
ات: نهه مونبینا وایسااااا نرووو
تا خواستم برم سمتش از خواب پریدم خواستم لیوان اب روی میز رو بردارم بخورم که بخاطر لرزش دستام لیوان از دستم افتاد و شکست همون لحظه در بازشد و پسرا اومدن داخل
جین: اتت حالت خوبه
نامجون: یا خدا این صدای چی بود
شوگا: چیشد
تهیونگ: ات چرا انقدر عرق کردی
جونگکوک: بفرما انقدر از خودتت مراقبت نکردی مریض شدی
جیهوپ: چی سانشاینم مریض شدی
جیمین: وایسا ببینم تب داری یا نه... نه تب نداری
شوگا: جونگکوک برو یه لیوان برای ات اب بیار. جیمین توهم شیشه هارو جمع کن تو دست پاتون نره
جونگکوک. جیمین: چشم هیونگ
ویو ادمین
ات ماجرا ی خوابی که از مونبین دیده بود رو برای پسرا تعریف کرد و بخاطر شادی مونبین دیگه ناراحتی نکرد و همه به حالت عادی زندگیشون برگشتن ات هم بعد از دوماه یک البوم برای مونبین منتشر کرد 🥺
امیدوارم خشتون اومده باشه ❤️🩹
که ات خیلی اروم از پله ها اومد پایین چشاش بخاطر گریه های دیشب تا صبح قرمز و باد کرده بود ..... رفتیم سوار ماشین شدیم چون همون تو یه ماشین جا نمیشدیم تقسیم شدیم تو دو تا ماشین
من.. ات.. جیهوپ.. جونگکوک توبه ماشین و
شوگا.. نامجون.. جیمین..و جین تو یه ماشین
تو کل مسیر ات خیلی اروم بود و هیچ حرفی نمیزد... واقعا همون نگران ات بودیم چون تا الان اینجوری ندیده بودیمش
وقتی رسیدیم از ماشین پیاده شدبم خبر نگارا اومدن دورمون جمع شدن و شروع کردن به سوال کردن
واکنش شما به این خبر چی بود؟
کی از این اتفاق باخبر شدین..؟
ویو شوگا
خبرنگار همینجوری دورمون جمع شده بودن و هی سوال میپرسیدن که دیدم ات داره میوفته سریع رفتم سمتش و گرفتمش
شوگا: ات حالت خوبه؟
ات: شوگا هیونگ اینا رو دور کن سرم درد گرفت (اروم سرد)
شوگا: خواهش میکنم سوالاتونو بزارین برا یه موقع دیگه و اجازه بدین ما به مراسمون برسیم (بلند)
با پسرا سریع به طرف داخل رفتیم وقتی رسیدیم ات تا عکس مونبین رو دید افتاد رو زمین و شروع کرد به بلند بلند گریه کردن کمکش کردیم بلند شه... بالاخره مراسم تموم شد و ههمه به طرف خونه هامون رفتیم
(پرش به حال )
ویو ات
خوبیده بودم که احساس کردم کسی داره سرم رو نوازش میکنه
☆: ات(اروم)
☆: ات... بیدار شو (اروم)
روم چشمامو باز کردم با چیزی که دیدم از جام پریدم
ات: مونبیناااا تو تو برگشتی (گریه)
مونبین: هیی ات ازت خواهش میکنم گریه نکن. من برنگشتم(لبخند)
ات: پس یعنی من اومدم پیشت (بالاکشیدن دماغ)
مونبین: نه ات من فقط اومدم تو خوابت تا بهت بگم من وقتی میبینم تو غذا نمیخوره به زور دارو میخوابی گریه میکنی و پسرا با این کرا ناراحت میشن توی اون دنیا اذییت میشم خواهش میکنم اگه خوش حالی منو میخوای خوشحال زندگی کن... منم زیاد وقت ندارم باید برم.خدافظ ات
ات: نهه مونبینا وایسااااا نرووو
تا خواستم برم سمتش از خواب پریدم خواستم لیوان اب روی میز رو بردارم بخورم که بخاطر لرزش دستام لیوان از دستم افتاد و شکست همون لحظه در بازشد و پسرا اومدن داخل
جین: اتت حالت خوبه
نامجون: یا خدا این صدای چی بود
شوگا: چیشد
تهیونگ: ات چرا انقدر عرق کردی
جونگکوک: بفرما انقدر از خودتت مراقبت نکردی مریض شدی
جیهوپ: چی سانشاینم مریض شدی
جیمین: وایسا ببینم تب داری یا نه... نه تب نداری
شوگا: جونگکوک برو یه لیوان برای ات اب بیار. جیمین توهم شیشه هارو جمع کن تو دست پاتون نره
جونگکوک. جیمین: چشم هیونگ
ویو ادمین
ات ماجرا ی خوابی که از مونبین دیده بود رو برای پسرا تعریف کرد و بخاطر شادی مونبین دیگه ناراحتی نکرد و همه به حالت عادی زندگیشون برگشتن ات هم بعد از دوماه یک البوم برای مونبین منتشر کرد 🥺
امیدوارم خشتون اومده باشه ❤️🩹
۱۲.۱k
۱۲ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.