Life for love
Life for love
پارت 22
اسلاید ۲ سان هی
اسلاید ۳ اریک
فرد: باید از اینجا بریم خانم من خودم به اقای جئون اطلاع میدم
اریک: کجا با این عجله فعلا اینجا باشید در خدمتتون باشیم ( گرفتن تفنگ به سمت انا و بقیه ، لبخند خبیث)
انا: جیییییغ بزار ما بریم روانیییی
فرد: ( وایسادن جلو میرا و انا )
میرا: چی می خوای دنبال پولی؟ بگو چقدر می خوای خودم بهت میدم فقط کاری به کار اونا نداشته باش بزار برن من می مونم
اریک: ( خنده بلند ) خیلی احمقی دخترجون پولات مال خودت رئیس دستور داده تورو ببرم پیشش و گفته اونا رو هم بکشم اخه موی دماغش شدن پس تو با من میای جوجه کره ای ولی این دوتا میرن به درک
فرد: ( تلاش برای در اوردن تفنگ از جیبش )
اریک: ( شلیک به پهلوی فرد )
انا: جیغغغغغ نهههه ( گریه )
میرا: چه غلطی کردی پست فطرررررت( عصبی) دووم بیار اقای فرد از اینجا خیلی زود میریم بیرون قول میدم ( لبخند، نگران )
اریک: هویییی اگه شما هم تکون بخورید همین بلا سرتون میاد پس مجبورم نکنید خلاف دستور رئیس عمل کنم ( فریاد )
( صدای اژیر پلیس 🚨 )
اریک: گندشششش بزنن. لعنتی بازم همو می بینیم
سان هی: خانم اشتاین، خانم پارککککک( داد )
انا: اقای جئون ما اینجاییم لطفا امبولانس خبر کنیددددد اقای فرد تیر خورده ( داد، گریه )
پلیس ۱: نگران نباشید نمیزاریم فرار کنه، شما سه تا از اونظرف برید و شما چند نفر تمام راه های خروجی رو ببندید سریع
پلیس ها: چشم قربان
( دو ساعت بعد )
میرا: اقای جئون حال اقای فرد چطوره؟؟
سان هی: حالش خوبه تماس گرفتم با بیمارستان حدودا ده دقیقه پیش عملش تموم شده الانم تو بخشه!!
پلیس: ببخشید خانم پارک میشه با من تشریف بیارید برای شهادت دادن!؟
میرا: البته بریم
میرا :( تعریف ماجرا )
رئیس پلیس: که اینطور اصلا نگران نباشید خانم پاک پیداش می کنیم
میرا: پارک، پارک درسته
رئیس پلیس: اوه بله عذر می خوام
( ساعت ۱۱ شب )
مایکل: نادوووووون بی عقل چه غلطی کردیییی!!! مگه من بهت نگفته بودم تا خبر ندادم کاری نکننننن چطور جرعت کردی وقتی پلیس دنبالته بیلی اینجاااااا( عصبانی، عربده)
اریک: اما قریان من فکر می کردم شما خوشحال میشید اگه اون دختره رو براتون بیارم نگران نباشید کسی منو تعقیب نکرده حواسم بود( لکنت، ترس )
مایکل: تو که می دونی نافرمانی از من چه عواقبی نداره نه؟؟ ( نیشخند، ترسناک )
اریک: ن..نه قربان لط....
مایکل: ( شلیک گلوله ) نازیییی
نازی: بله ارباب( لوس )
مایکل: بگو بیان جنازه این ح.ر.و.م..... رو جمعش کنن.
نازی: فقط همین ارباب چیز دیگه ایی نمی خواین؟؟؟( لوس، عشوه )
مایکل: بعدشم بیا اتاق خوابم( نیشخند)
پارت 22
اسلاید ۲ سان هی
اسلاید ۳ اریک
فرد: باید از اینجا بریم خانم من خودم به اقای جئون اطلاع میدم
اریک: کجا با این عجله فعلا اینجا باشید در خدمتتون باشیم ( گرفتن تفنگ به سمت انا و بقیه ، لبخند خبیث)
انا: جیییییغ بزار ما بریم روانیییی
فرد: ( وایسادن جلو میرا و انا )
میرا: چی می خوای دنبال پولی؟ بگو چقدر می خوای خودم بهت میدم فقط کاری به کار اونا نداشته باش بزار برن من می مونم
اریک: ( خنده بلند ) خیلی احمقی دخترجون پولات مال خودت رئیس دستور داده تورو ببرم پیشش و گفته اونا رو هم بکشم اخه موی دماغش شدن پس تو با من میای جوجه کره ای ولی این دوتا میرن به درک
فرد: ( تلاش برای در اوردن تفنگ از جیبش )
اریک: ( شلیک به پهلوی فرد )
انا: جیغغغغغ نهههه ( گریه )
میرا: چه غلطی کردی پست فطرررررت( عصبی) دووم بیار اقای فرد از اینجا خیلی زود میریم بیرون قول میدم ( لبخند، نگران )
اریک: هویییی اگه شما هم تکون بخورید همین بلا سرتون میاد پس مجبورم نکنید خلاف دستور رئیس عمل کنم ( فریاد )
( صدای اژیر پلیس 🚨 )
اریک: گندشششش بزنن. لعنتی بازم همو می بینیم
سان هی: خانم اشتاین، خانم پارککککک( داد )
انا: اقای جئون ما اینجاییم لطفا امبولانس خبر کنیددددد اقای فرد تیر خورده ( داد، گریه )
پلیس ۱: نگران نباشید نمیزاریم فرار کنه، شما سه تا از اونظرف برید و شما چند نفر تمام راه های خروجی رو ببندید سریع
پلیس ها: چشم قربان
( دو ساعت بعد )
میرا: اقای جئون حال اقای فرد چطوره؟؟
سان هی: حالش خوبه تماس گرفتم با بیمارستان حدودا ده دقیقه پیش عملش تموم شده الانم تو بخشه!!
پلیس: ببخشید خانم پارک میشه با من تشریف بیارید برای شهادت دادن!؟
میرا: البته بریم
میرا :( تعریف ماجرا )
رئیس پلیس: که اینطور اصلا نگران نباشید خانم پاک پیداش می کنیم
میرا: پارک، پارک درسته
رئیس پلیس: اوه بله عذر می خوام
( ساعت ۱۱ شب )
مایکل: نادوووووون بی عقل چه غلطی کردیییی!!! مگه من بهت نگفته بودم تا خبر ندادم کاری نکننننن چطور جرعت کردی وقتی پلیس دنبالته بیلی اینجاااااا( عصبانی، عربده)
اریک: اما قریان من فکر می کردم شما خوشحال میشید اگه اون دختره رو براتون بیارم نگران نباشید کسی منو تعقیب نکرده حواسم بود( لکنت، ترس )
مایکل: تو که می دونی نافرمانی از من چه عواقبی نداره نه؟؟ ( نیشخند، ترسناک )
اریک: ن..نه قربان لط....
مایکل: ( شلیک گلوله ) نازیییی
نازی: بله ارباب( لوس )
مایکل: بگو بیان جنازه این ح.ر.و.م..... رو جمعش کنن.
نازی: فقط همین ارباب چیز دیگه ایی نمی خواین؟؟؟( لوس، عشوه )
مایکل: بعدشم بیا اتاق خوابم( نیشخند)
۴.۵k
۱۳ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.