قسمت از پارت

قسمت ²از پارت ⅞
________________________
Jin:
(ادامه صحبت های جین ) ترو خدا بیا نجاتش بده فوبیاش ب بارون برگشته صدایی نمیشنوه حرف هم نمیزنه
سریع قطع کردم و لباس پوشیدم (برای فهمیدن تیپ لیسا باید اسلاید های پارت قبل رو چک کنید نوشتم چی ب چیه ) موهام رو بستم (مدل مو هم اسلاید های پست قبل ) سریع ب جیسو زنگ زدم بیاد پیش یوجین
"اونی وقت ندارم سریع بیا پیش یوجین خونه ما مرسی بای"
منتظر جواب نموندم و قطع کردم ب یوجین حرفامو زدم
" یوجین پسرم زندایی جیسو بیاد زنگ درو میزنه تو قیافش رو دیدی آیفون رو روشن کن و ببیننش اگه نبود ب مامان زنگ بزن با تلفن خونه ب نگهبان میگم ترتیبش رو بده باشه ؟ "
با سرش تایید کرد در خونه رو بستم و ب سمت ماشین نامجون حرکت کردم سریع رفتم ب سمت کمپانی جمعیت زیادی اونجا بودن تند تند دویدم تا ب نامجون برسم مردم رو کنار زدم و رفتم نامجون رو پیدا کردم روی دوتا پاهاش افتاده بود و ب زمین نگاه می‌کرد اونایی ک پیشش بودن رو کنار زدم و بغلش کردم بدنش یخ بود و خیس چند بار سرش رو ناز کردم تا ب خودش بیاد دیگه کم کم داشت بی صدا گریه میکرد ...
بلند داد زدم ک همه بشنون
" هویییییی .... ب چ حقی با شوهر من این کار رو کردین هاننن ..؟ چجوری دلتون اومد ... ؟ مگه باهاتون چی کار کرده بود ؟ بهتون گفتم ک کار اون نبود سانسگ فن ها این ادیت رو زدن ... شما ها چی فکر کردین؟ نمیدونین تو دلش چ آشوبی هست ... چقد تلاش میکنه عالی باشه ولی شما ها آخرش چی کار میکنین ... یکم بفکر آدما باشین ... بخاطر همین بی فکری هاتون ب تازگی مونبین مرد چند نفر دیگه قربانی میکنید بس نیست ؟ ... هیچ وقت نمی بخشمتون هر کاری کنید زمین ه، گرده نوبت همتون میشه ...! "
جمله آخر رو تحدید آمیز گفت ...
" ب جی نگاه میکنین برین گم شین "
جمعیت شد صفر نفر سریع بسمت نامجون رفت و بغلش کرد جین ک با کمال تعجب گوش میداد گفت
" میدونین بچه ها تا حالا برای کسی انقد داد نزده بود از منم بیشتر داد میزنه بیاین بریم پیششون "
لیسا یکسره سر نامجون رو نوازش می‌کرد تا نامجون ب خودش بیاد و آروم بشه هی میگفت
" نامی آروم باش‌من پیشتم "
" نامی ب خودت بیا "
"نامی همه چی درست شده "
بعد از ¹⁰ دقیقه نوازش ها و حرف های امید بر انگیز دستی دور کمر لیسا چفت شد
" مرسی ک پیشمی "
" مرسی ک منو برگردوندی "
" مرسی ک با اومدنت همه چی رو درست کردی "
لیسا ک فهمید نامجون ب خودش اومده اونو سفت بغل کرد
" لیسا دارن نگامون میکنن ول کن خفه شدم '
لیسا توجهی نکرد چون خیلی وقت بود ک عشقش رو بغل نکرده بود ...‌
Jin:
چ صحنه زیبایی ( حالت گریه الکی )
Lisa :
عع اوپا تو هم اینجایی ( نگاه شیطانی و بلند شدن )
دلم برات تنگ شده بود ...
دوست منو زنت میکنی ن ...
الانم خونه ما هست ...
Jin:
ن بابا من شکر بخورم (عقب رفتن )
<<<<<<<<
بسه
دیدگاه ها (۳)

پارت آخر😭🫠🪷پارت ⁸/⁸________________________Lisa : بیا اینجا ...

ممنونم گرلم 🫶🤍🕊🌱🦋

اسلاید ها : ۱_مدل مو لیسا ۲_بلوز رویی لیسا ۳_شلوار لیسا ۴_تا...

پارت ⁶/⁸ ___________________________Lisa : میدونی من چقدر سخ...

اولین مافیایی که منو بازی داد. پارت۱۹

اولین مافیایی که منو بازی داد. پارت۱۲

پارت ۲۰(هوپی نقششو میگع)نامی. وای عالیه هوپی ممنونهوپی. خواه...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط