پارت ⁶/⁸
پارت ⁶/⁸
___________________________
Lisa :
میدونی من چقدر سخته ازت دور باشم بعد تو ... این ... کارو ... میکنی ...؟
Namjoon:
تو ک دوستم نداری بابات هم دیگه بهم اعتماد نداره پس میخوای چیکار کنم تو خودت میدونی من چقدر سختی کشیدم تا تورو مال خودم کنم ؟ هان ؟ میدونی چقدر شب تا صب زیر پای بابات نشستم تا تورو بهم بده هان ؟ فکر کردی من خودم خیلی دوس دارم نداشته باشمت ؟ من قول بدم نمیشکنم من بهت خیانت نکردم ...! ولی بابات برعکس تو فکر میکنه ... من خسته شدم ... خسته ... میفهمی خسته !
Lisa :
میدونم نامی اینجوری نکن لطفا
★خواست نامجون رو بغل کنه ولی نامجون پسش زد
Namjoon:
اگه میدونستی جواب پیام هام رو میدادی جواب زنگ هامو میدادی ...
راشو کشید و رفت بغض بدی گلوی هر دوتاشون رو میخراشید فقط پیشت سرش رفت تا بره از اون ساختمون بیرون ... نامجون سوار آسانسور شد لیسا تا دیدش راشو ب سمت پله ها کج کرد ک دستی مانع شد ...
Namjoon:
نمیخوام غش کنی سوار آسانسور شو دوتایی میریم ...
بدون اینکه جواب از لیسا بخاد دستش رو کشید و سوار آسانسور شدن تازه متوجه رنگ موهاش شده بود
Namjoon:
قشنگ شده !
Lisa:
چی دقیقا ؟
Namjoon:
موهات ...
Lisa :
آها تازه متوجه شدی ...! بخاطر اینکه ی تغییر اساسی کنم و بیام پیشت گفتم موهام رو رنگ کنم تا رنگش رو پیدا کنم مُردم و بخاطر همین جواب تلفن و پیامت رو نمیدادم...
Namjoon:
قشنگ شده ...!
Lisa:
مرسی ...
داشتن از آسانسور پیاده میشدن ک یهو جمعیت انبوه ب سمتشون اومدن بعصی ها یکسره ب طرف لیسا وسیله پرت میکردن و بعضی ها هم ب طرف نامجون ...لیسا سریع ب یکی زنگ زد ...
Lisa:
بیان تو ...
وسط جمعیت خالی شد و نامجون با لیسا رفتن تو ماشین ...
Namjoon:
خوبی؟
Lisa:
خوبی ؟
خندیدن چون یکدفعه سوال هر دوتاشون بود سری تکون دادن و لیسا چیزی گفت ب منیجرش :
بریم خونه من تا یوجین رو بیارم ...
Namjoon:
میخوای برگردی ؟(باذوق )
Lisa:
بابام فهمید کار تو نبود بخشیده شدی نمیخواستم بهت بگم ولی گفتم ...
Namjoon:
اوکی ...
رفتن و یوجین رو برداشتن و ب سمت خونه حرکت کردن ...
Lisa :
تو یخچال وسیله هست ؟
Namjoon:
چون میدونستم بهم غر میزنی دوباره واسش وسیله خریدم پره خیالت راحت
Lisa :
اوکی !
====================
اسپویل پارت قبل در حد یک کلمه برای پارت بعد اگه میخواید کامنت کنید بهتون میگم 🐾🕊🤍🌱
کلمه کلیدی هست اگه بفهمید کل فیک رو میفهمید یعنی جوری هست ک اگه متوجه بشید خودتون هممیتونید سناریوش رو تصور کنید 🫠🦋🪷
___________________________
Lisa :
میدونی من چقدر سخته ازت دور باشم بعد تو ... این ... کارو ... میکنی ...؟
Namjoon:
تو ک دوستم نداری بابات هم دیگه بهم اعتماد نداره پس میخوای چیکار کنم تو خودت میدونی من چقدر سختی کشیدم تا تورو مال خودم کنم ؟ هان ؟ میدونی چقدر شب تا صب زیر پای بابات نشستم تا تورو بهم بده هان ؟ فکر کردی من خودم خیلی دوس دارم نداشته باشمت ؟ من قول بدم نمیشکنم من بهت خیانت نکردم ...! ولی بابات برعکس تو فکر میکنه ... من خسته شدم ... خسته ... میفهمی خسته !
Lisa :
میدونم نامی اینجوری نکن لطفا
★خواست نامجون رو بغل کنه ولی نامجون پسش زد
Namjoon:
اگه میدونستی جواب پیام هام رو میدادی جواب زنگ هامو میدادی ...
راشو کشید و رفت بغض بدی گلوی هر دوتاشون رو میخراشید فقط پیشت سرش رفت تا بره از اون ساختمون بیرون ... نامجون سوار آسانسور شد لیسا تا دیدش راشو ب سمت پله ها کج کرد ک دستی مانع شد ...
Namjoon:
نمیخوام غش کنی سوار آسانسور شو دوتایی میریم ...
بدون اینکه جواب از لیسا بخاد دستش رو کشید و سوار آسانسور شدن تازه متوجه رنگ موهاش شده بود
Namjoon:
قشنگ شده !
Lisa:
چی دقیقا ؟
Namjoon:
موهات ...
Lisa :
آها تازه متوجه شدی ...! بخاطر اینکه ی تغییر اساسی کنم و بیام پیشت گفتم موهام رو رنگ کنم تا رنگش رو پیدا کنم مُردم و بخاطر همین جواب تلفن و پیامت رو نمیدادم...
Namjoon:
قشنگ شده ...!
Lisa:
مرسی ...
داشتن از آسانسور پیاده میشدن ک یهو جمعیت انبوه ب سمتشون اومدن بعصی ها یکسره ب طرف لیسا وسیله پرت میکردن و بعضی ها هم ب طرف نامجون ...لیسا سریع ب یکی زنگ زد ...
Lisa:
بیان تو ...
وسط جمعیت خالی شد و نامجون با لیسا رفتن تو ماشین ...
Namjoon:
خوبی؟
Lisa:
خوبی ؟
خندیدن چون یکدفعه سوال هر دوتاشون بود سری تکون دادن و لیسا چیزی گفت ب منیجرش :
بریم خونه من تا یوجین رو بیارم ...
Namjoon:
میخوای برگردی ؟(باذوق )
Lisa:
بابام فهمید کار تو نبود بخشیده شدی نمیخواستم بهت بگم ولی گفتم ...
Namjoon:
اوکی ...
رفتن و یوجین رو برداشتن و ب سمت خونه حرکت کردن ...
Lisa :
تو یخچال وسیله هست ؟
Namjoon:
چون میدونستم بهم غر میزنی دوباره واسش وسیله خریدم پره خیالت راحت
Lisa :
اوکی !
====================
اسپویل پارت قبل در حد یک کلمه برای پارت بعد اگه میخواید کامنت کنید بهتون میگم 🐾🕊🤍🌱
کلمه کلیدی هست اگه بفهمید کل فیک رو میفهمید یعنی جوری هست ک اگه متوجه بشید خودتون هممیتونید سناریوش رو تصور کنید 🫠🦋🪷
۵.۲k
۲۱ خرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.