شاهزاده ی عشق
شاهزاده ی عشق
فلور❀. فلورا☆. ملکه امیلی𝄞. پادشاه الستون☬
ارسامن:♧.لوک♤.کلو♢.ملکه بلا𒆜. پادشاه دیکسون𒅒
قسمت دوم:
از زبون آرسامن:
دیگه نتونستم اونجارو تحمل کنم. از سالن غذا خوری بیرون رفتم. کلو چند بار صدام زد، اما جواب ندادم.کلو پشت سرم راه افتاد.
پدر یا بهتره بگم شاه دیکسون تعجب کرد و عصبانی ملکه بلا رو نگاه کرد.
رسیدم به اتاقم، ولی دیگه این اتاق من نیست. وسایلمو جمع کردم و از قصر خارج شدم .
وقتی رسیدم به اسطبل اسب کلو رو دیدم که بهم لبخند می زنه.
♢:ناراحت نباش برادر. من باهاتم .
خوش حال بودم. چون اگه همه از من متنفر باشن کلو نیست.
♧:ممنون کلو. تو همیشه خال منو خوب می کنی.
از زبون فلور:
رسیدم به سالن صبحانه خوری. همینجور که معلوم بود آخرین نفر من و فلورا بودیم.
𝄞: خوابالو صبح بخیر کوچولو های
☆❀:صبر بخیر مامان. صبح بخیر بابا
☬:صبح بخیر عشقای من
صبحانه رو خوردم.
❀:مامان من برم تمرین اسب سواری. راستی مامان اجازه میدی فلورا با دوستاش بره بیرون قصر؟
𝄞:برو عزیزم ولی فلورا اجازه نداره با دوستانش برود بیرون قصر.
به ره افتادم. طبق معمول مامان اجازه نمی داد که فلورا با دوستاش بره بیرون از قصر.
یک هو پیک نامه بر رسید. یه نامه بود برای من اما از طرف کی؟
آنچه در پارت بعدی خواهید دید:
تو مجبوری برای حفظ کشور
ولی مامان
فلورا تو کمکم کن
هه فکر کردی من خواهرتم
بچه کوچولو چرا ترسیدی
دستور می دم که فلورا را قایم کنید
فلورا را برایشان ببرید
لوک من دیگه اون ادم قبلی نیستم
اما آرسامن تو اینجوری نبودی
اسم من آرسامن نیست.
تو دیگه برادر من نیستی.
ඩාامید وارم از این پارت خوشتون اومده باشهඩා
فلور❀. فلورا☆. ملکه امیلی𝄞. پادشاه الستون☬
ارسامن:♧.لوک♤.کلو♢.ملکه بلا𒆜. پادشاه دیکسون𒅒
قسمت دوم:
از زبون آرسامن:
دیگه نتونستم اونجارو تحمل کنم. از سالن غذا خوری بیرون رفتم. کلو چند بار صدام زد، اما جواب ندادم.کلو پشت سرم راه افتاد.
پدر یا بهتره بگم شاه دیکسون تعجب کرد و عصبانی ملکه بلا رو نگاه کرد.
رسیدم به اتاقم، ولی دیگه این اتاق من نیست. وسایلمو جمع کردم و از قصر خارج شدم .
وقتی رسیدم به اسطبل اسب کلو رو دیدم که بهم لبخند می زنه.
♢:ناراحت نباش برادر. من باهاتم .
خوش حال بودم. چون اگه همه از من متنفر باشن کلو نیست.
♧:ممنون کلو. تو همیشه خال منو خوب می کنی.
از زبون فلور:
رسیدم به سالن صبحانه خوری. همینجور که معلوم بود آخرین نفر من و فلورا بودیم.
𝄞: خوابالو صبح بخیر کوچولو های
☆❀:صبر بخیر مامان. صبح بخیر بابا
☬:صبح بخیر عشقای من
صبحانه رو خوردم.
❀:مامان من برم تمرین اسب سواری. راستی مامان اجازه میدی فلورا با دوستاش بره بیرون قصر؟
𝄞:برو عزیزم ولی فلورا اجازه نداره با دوستانش برود بیرون قصر.
به ره افتادم. طبق معمول مامان اجازه نمی داد که فلورا با دوستاش بره بیرون از قصر.
یک هو پیک نامه بر رسید. یه نامه بود برای من اما از طرف کی؟
آنچه در پارت بعدی خواهید دید:
تو مجبوری برای حفظ کشور
ولی مامان
فلورا تو کمکم کن
هه فکر کردی من خواهرتم
بچه کوچولو چرا ترسیدی
دستور می دم که فلورا را قایم کنید
فلورا را برایشان ببرید
لوک من دیگه اون ادم قبلی نیستم
اما آرسامن تو اینجوری نبودی
اسم من آرسامن نیست.
تو دیگه برادر من نیستی.
ඩාامید وارم از این پارت خوشتون اومده باشهඩා
۲.۵k
۲۹ بهمن ۱۴۰۱
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.