پارت آخر😁
#شیطان_درون_من
#پارت_اخر
ویو ا/ت:
کمرم خیلی درد میکرد که صدای هم زدن و بوی قهوه میاومد که فهمیدم تهیونگه و داره قهوه رو هم میزنه که یهو خواستم از تخت بیام پایین که یهو گفتم
+آی کمرم(با ناله)
_حالت خوبه؟
+ اره
+ یااا ببینم دیروز چجوری اومدیم خونه
اومدم بغلم نشست و گفت
_ هیچی فقط یه آسپریه بیهوشی زدم که تو خوابت برد و بعدش
+ یااااا کی به تو گفت
_ولی خو بعدش بیدار شدی و یه مکانی رو بهم گفتی که دقیقا خودمم اسمشو یادم نیست ولی رفتیم و تو سوجو سفارش دادی ۱۰ تا بهت گفتم کم بخورد گفتی من ظرفیتم زیاده تا ۹ تا ظرفیتم تموم نمیشه ولی خو اون ۱۰ تا بود و تو خوردی و مست مست شدی و منم ترو کول کردم و آوردم خونه
+ چرت و پرت نگفتم که
_چرا تا دلت بخواد (با خنده ریز)
+وای خاک بر سرم چی گفتم
_ شوخی کردم چیزی نگفتی (با خنده)
+بیشعور
رفتیم تو حال که تهیونگ گفت
_ پاشو بریم
+کجا؟؟
_یرم لباس عروس بخریم دیگه
+امروز که روز عروسیمون نیس
_ چرا امروزه
+وا یعنی از قبل آماده کردی؟؟؟(با داد)
_بلی(با نیش خند)
+به خانوادت گفتی اصن اسکل
_ نگران نباش همشو روراست کردم
_میبینی چه شوهر خوبی داری(با نیش خند)
+خفشو(با خنده)
که رفتم یه لباس ساده پوشیدم(عکسشو میزارم) و اومدم دیدم تهیونگ دوباره با بستن کروات مشکل داره خندیدم(عکس لباس تهیونگم میزارم) که گفت
_ بجای خنده بیا کمک (با صدای بلند)
+ باشه اومدم (با خنده)
رفتم کمکش کردم و برای کروات و بستم که خواست ببوسه منو که جا خالی دادم با یه حالت اعصابانی کیوتی بهم نگاه کرد منم آبرومو براش بردم بالا مو خندیدم.(چیشد خوب شدی باهاش)
رفتیم لباس عروس رو انتخاب کردم و خریدیم(عکسشو میزارم)
اونم منو گذاشت آرایشگاه و خودش رفت و اومد دنبالم و گفت
_به عروس خانم چه زیبا شده
+هه ما اینم دیگه
+ حالا بجای این حرفا بریم فیلم برداری
فیلم برداری هم کردیم و تموم شد که رفتیم سمت تالار عروس و همه بودن حتی میا هم دعوت کرده بود .
که مراسم شروع شد و عروسی رو گرفتیم که گفتم همو ببوسیم سریع همو بوسیدم. و عروسی تموم شد
میسی ازتون که تا اینجا این فیک و خوندین فیک بعدی با جانگکوکه دوستون دارم منتظر فیک بعدی باشین😁🫂
#پارت_اخر
ویو ا/ت:
کمرم خیلی درد میکرد که صدای هم زدن و بوی قهوه میاومد که فهمیدم تهیونگه و داره قهوه رو هم میزنه که یهو خواستم از تخت بیام پایین که یهو گفتم
+آی کمرم(با ناله)
_حالت خوبه؟
+ اره
+ یااا ببینم دیروز چجوری اومدیم خونه
اومدم بغلم نشست و گفت
_ هیچی فقط یه آسپریه بیهوشی زدم که تو خوابت برد و بعدش
+ یااااا کی به تو گفت
_ولی خو بعدش بیدار شدی و یه مکانی رو بهم گفتی که دقیقا خودمم اسمشو یادم نیست ولی رفتیم و تو سوجو سفارش دادی ۱۰ تا بهت گفتم کم بخورد گفتی من ظرفیتم زیاده تا ۹ تا ظرفیتم تموم نمیشه ولی خو اون ۱۰ تا بود و تو خوردی و مست مست شدی و منم ترو کول کردم و آوردم خونه
+ چرت و پرت نگفتم که
_چرا تا دلت بخواد (با خنده ریز)
+وای خاک بر سرم چی گفتم
_ شوخی کردم چیزی نگفتی (با خنده)
+بیشعور
رفتیم تو حال که تهیونگ گفت
_ پاشو بریم
+کجا؟؟
_یرم لباس عروس بخریم دیگه
+امروز که روز عروسیمون نیس
_ چرا امروزه
+وا یعنی از قبل آماده کردی؟؟؟(با داد)
_بلی(با نیش خند)
+به خانوادت گفتی اصن اسکل
_ نگران نباش همشو روراست کردم
_میبینی چه شوهر خوبی داری(با نیش خند)
+خفشو(با خنده)
که رفتم یه لباس ساده پوشیدم(عکسشو میزارم) و اومدم دیدم تهیونگ دوباره با بستن کروات مشکل داره خندیدم(عکس لباس تهیونگم میزارم) که گفت
_ بجای خنده بیا کمک (با صدای بلند)
+ باشه اومدم (با خنده)
رفتم کمکش کردم و برای کروات و بستم که خواست ببوسه منو که جا خالی دادم با یه حالت اعصابانی کیوتی بهم نگاه کرد منم آبرومو براش بردم بالا مو خندیدم.(چیشد خوب شدی باهاش)
رفتیم لباس عروس رو انتخاب کردم و خریدیم(عکسشو میزارم)
اونم منو گذاشت آرایشگاه و خودش رفت و اومد دنبالم و گفت
_به عروس خانم چه زیبا شده
+هه ما اینم دیگه
+ حالا بجای این حرفا بریم فیلم برداری
فیلم برداری هم کردیم و تموم شد که رفتیم سمت تالار عروس و همه بودن حتی میا هم دعوت کرده بود .
که مراسم شروع شد و عروسی رو گرفتیم که گفتم همو ببوسیم سریع همو بوسیدم. و عروسی تموم شد
میسی ازتون که تا اینجا این فیک و خوندین فیک بعدی با جانگکوکه دوستون دارم منتظر فیک بعدی باشین😁🫂
۳.۲k
۱۹ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.