⛓️بد بوی 🔮 پارت 61
⛓️بد بوی 🔮 پارت 61
ا ت:دختره کفرمو درآورد یکی خوابوندم توی گوشش
جیمین :😂
ا ت:خنده نداره
جیمین :وقتی حسودی می کنی خیلی کیوت عصبی میشی
ا ت:خوب الان چکار کنیم
جیمین :کار خاصی نمیکنیم.... تو الان با همون حالت عصبی که اومدی داخل میری بیرون و بدون هیچ حرفی از کنارش رد میشی
ا ت:باشه
ا ت همون کاری که جیمین گفت رو انجام داد چند دقیقه بعد از ا ت جیمین اومد بیرون و رفت پیش جنیس و جوری رفتار کرد انگار از ا ت عصبی بود و وقتی مطمئن شد جنیس شک نکرده از شرکت اومد بیرون و رفت توی ماشین
ا ت:باور کرد
جیمین :اره..... خوب بریم
ا ت:با لیرا درباره جشن حرف می زدیم
جیمین :خوب
ا ت:تو از این طرف برو دنبال لیا
جیمین :لیا
ا ت :اره
جیمین :چرا لیا
ا ت :تو برو توی راه بهت میگم
جیمین رفت طرف خونه لیا
ا ت :تصمیم گرفتم جشن اینطوری باشه که
همه چیز رو به جیمین میگه
رسیدن خونه لیا
لیا دم در منتظر بود و سوار ماشین شد و سه تایی رفتن کلینیک
دکتر :خوب کوچولوتون خیلی خوب رشد میکنه
لیا:خوب جنسیتش چیه
انگار لیا بیشتر از ما هیجان داشت
ا ت:ایشالا خودتم حامله میشی
جیمین:بچه از دست اینا فرار می کنه😂
دکتر :خوب بفرمایید
دکتر دم گوش لیا جنسیت بچه رو گفت و لیا جیقی کشید
لیا:واقعا وای
ا ت:چیشده
لیا:نه شما فردا میفهمین جخبره
فردا
صبح پاشدمو رفتم دوش گرفتم بعدش رفتم خرید و یه لباس برای جشن شب گرفتم
رفتم خونه اماده شدم حدودا ساعت شیش و نیم بود جیمینم آماده بود
جیمین :بریم ملکهی من
ا ت:بریم🔮
شرطا 100 کامنت
ا ت:دختره کفرمو درآورد یکی خوابوندم توی گوشش
جیمین :😂
ا ت:خنده نداره
جیمین :وقتی حسودی می کنی خیلی کیوت عصبی میشی
ا ت:خوب الان چکار کنیم
جیمین :کار خاصی نمیکنیم.... تو الان با همون حالت عصبی که اومدی داخل میری بیرون و بدون هیچ حرفی از کنارش رد میشی
ا ت:باشه
ا ت همون کاری که جیمین گفت رو انجام داد چند دقیقه بعد از ا ت جیمین اومد بیرون و رفت پیش جنیس و جوری رفتار کرد انگار از ا ت عصبی بود و وقتی مطمئن شد جنیس شک نکرده از شرکت اومد بیرون و رفت توی ماشین
ا ت:باور کرد
جیمین :اره..... خوب بریم
ا ت:با لیرا درباره جشن حرف می زدیم
جیمین :خوب
ا ت:تو از این طرف برو دنبال لیا
جیمین :لیا
ا ت :اره
جیمین :چرا لیا
ا ت :تو برو توی راه بهت میگم
جیمین رفت طرف خونه لیا
ا ت :تصمیم گرفتم جشن اینطوری باشه که
همه چیز رو به جیمین میگه
رسیدن خونه لیا
لیا دم در منتظر بود و سوار ماشین شد و سه تایی رفتن کلینیک
دکتر :خوب کوچولوتون خیلی خوب رشد میکنه
لیا:خوب جنسیتش چیه
انگار لیا بیشتر از ما هیجان داشت
ا ت:ایشالا خودتم حامله میشی
جیمین:بچه از دست اینا فرار می کنه😂
دکتر :خوب بفرمایید
دکتر دم گوش لیا جنسیت بچه رو گفت و لیا جیقی کشید
لیا:واقعا وای
ا ت:چیشده
لیا:نه شما فردا میفهمین جخبره
فردا
صبح پاشدمو رفتم دوش گرفتم بعدش رفتم خرید و یه لباس برای جشن شب گرفتم
رفتم خونه اماده شدم حدودا ساعت شیش و نیم بود جیمینم آماده بود
جیمین :بریم ملکهی من
ا ت:بریم🔮
شرطا 100 کامنت
۱۳۸.۵k
۱۲ شهریور ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۱۶۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.