⛓️بد بوی 🔮 پارت 62
⛓️بد بوی 🔮 پارت 62
رفتیم
همه اونجا بودن و با ورد ما دست زدن همه جا پر از بادکنکای صورتی و ابی بود
یه بادکنک روی پیست بود که مشکی بود
من و جیمین رفتیم روی پیست یه کلید بود که روش سوزن بود
منو و جیمین کلید رو کردیم توی بادکنک و همه جا کاغذ رنگی های صورتی ریخ جیمین تا کاغذای صورتی رو دید پرید بغلم و منو توی هوا میچرخند
جیمین :مرسی عشقم مرسی که یه پرنسس کوچولو بهم دادی
بعدش همه اومدن و بهمون تبریک گفتن وشب رفتیم خونه
لباسامو عوض کردمو رفتم روی تخت جیمین داشت دوش میگرفت
به این فکر می کردم که فردا چکار کنم که جیمین اومد بیرون و لباساشو پوشید اومد روی تخت و اب موهاشو ریخت روم
ا ت:ای جیمین... جیمینا نکن
جیمین :خوب به چی فکر می کردی
ا ت:به اینکه فردا چکار کنم
جیمین :منم به این فکر می کردم که این پرنسس کوچولو یه داداش داشته باشه.. هوم
ا ت:جیمین من تازه پنج ماهمه
جیمین :خوب چهار ماه دیگه این کوچولو بدنیا میاد بعدشم داداشش
ا ت:کارخونه جوجه کشیه
جیمین :😂
سرشو کرد توی گردنم
جیمین :هوم..... امشب بدجوری خوشکل شده بودی..... منم گفتم فاصله بینشون نندازیم یه پسرم بیاریم هوم
ا ت:جیمین
جیمین :جونم
ا ت:فردا میبریم خرید
جیمین :خرید
ا ت:برای بچه
جیمین :باشه
ا ت:بخوابیم
جیمین :بخوابیم 😐(بچم خوابش نمیاد)
ا ت:اره بخوابیم فردا از صبح میریم خرید
جیمین :وقت برای خوابیدنم هست
رابطه دیشبمون به بچه آسیبی نزد
فردا صبح قرار بود ساعت 8 پاشیم که 11 پاشدیم اونم بزور اگه جیمین
میزاشت شب بخوابیم زودتر بلند میشدیم
جیمین :اههههههه صبح بخیر
ا ت:در اصل ظهر بخیر
جیمین :مگه ساعت چنده
ا ت:یازده
جیمین :اوه باید برم شرکت
از روی تخت بلند شد
ا ت:هیچ جایی نمیری باید منو ببری خرید
جیمین :راست میگی یادم رفت پاشو اماده شو بریم
رفتیم
همه اونجا بودن و با ورد ما دست زدن همه جا پر از بادکنکای صورتی و ابی بود
یه بادکنک روی پیست بود که مشکی بود
من و جیمین رفتیم روی پیست یه کلید بود که روش سوزن بود
منو و جیمین کلید رو کردیم توی بادکنک و همه جا کاغذ رنگی های صورتی ریخ جیمین تا کاغذای صورتی رو دید پرید بغلم و منو توی هوا میچرخند
جیمین :مرسی عشقم مرسی که یه پرنسس کوچولو بهم دادی
بعدش همه اومدن و بهمون تبریک گفتن وشب رفتیم خونه
لباسامو عوض کردمو رفتم روی تخت جیمین داشت دوش میگرفت
به این فکر می کردم که فردا چکار کنم که جیمین اومد بیرون و لباساشو پوشید اومد روی تخت و اب موهاشو ریخت روم
ا ت:ای جیمین... جیمینا نکن
جیمین :خوب به چی فکر می کردی
ا ت:به اینکه فردا چکار کنم
جیمین :منم به این فکر می کردم که این پرنسس کوچولو یه داداش داشته باشه.. هوم
ا ت:جیمین من تازه پنج ماهمه
جیمین :خوب چهار ماه دیگه این کوچولو بدنیا میاد بعدشم داداشش
ا ت:کارخونه جوجه کشیه
جیمین :😂
سرشو کرد توی گردنم
جیمین :هوم..... امشب بدجوری خوشکل شده بودی..... منم گفتم فاصله بینشون نندازیم یه پسرم بیاریم هوم
ا ت:جیمین
جیمین :جونم
ا ت:فردا میبریم خرید
جیمین :خرید
ا ت:برای بچه
جیمین :باشه
ا ت:بخوابیم
جیمین :بخوابیم 😐(بچم خوابش نمیاد)
ا ت:اره بخوابیم فردا از صبح میریم خرید
جیمین :وقت برای خوابیدنم هست
رابطه دیشبمون به بچه آسیبی نزد
فردا صبح قرار بود ساعت 8 پاشیم که 11 پاشدیم اونم بزور اگه جیمین
میزاشت شب بخوابیم زودتر بلند میشدیم
جیمین :اههههههه صبح بخیر
ا ت:در اصل ظهر بخیر
جیمین :مگه ساعت چنده
ا ت:یازده
جیمین :اوه باید برم شرکت
از روی تخت بلند شد
ا ت:هیچ جایی نمیری باید منو ببری خرید
جیمین :راست میگی یادم رفت پاشو اماده شو بریم
۶۰.۶k
۱۲ شهریور ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۲۳۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.