مروارید سفید
مروارید سفید
پارت ²⁰
تهیونگ لبخند محوی زدش و منم ذوق کردم و لبخند دندون نمایی براش زدم که فهمیدیم چه گوهی خوردم...همه داشتن نگاهم میکردن مخصوصا کوک..کوک اخم کوچکی کرد و بعدش به ته نگاه کرد..دستامو گذاشتم روی سرم و سرمو گذاشتم روی میز...تقریبا داشت خوابم میبرد ...
تهیونگ:خانم جئون لطفا به درس گوش بدید
ات:...چشم...
سرمو بردم بالا و چشمامو باز کردم و به درس گوش دادم..یهو یاد اون اس ام اس تحدید افتادم..باید چیکار میکردم؟...اون..ممکنه باعث مرگم بشه؟..
(فلش بک به زمانی که اس ام اس جدید برای ات اومد)
ویو ات
داشتم میخوندمش..
"سلام جئون ات...این مدت خیلی به کیم نزدیک شدی..و خب الان هر دقیقه ی زندگیت برات خطرناک میشه . من دشمن اونم... و تو الان به شدت بهش نزدیک شدی که خب باعث شدی به یک قدمی مرگت برسی . اخطار میدم که از کیم دور شو..اگه زندگیتو دوست داری...اگه هنوز آرزو داری...نزدیکش نشو..."
پایان
(زمان حال)
تهیونگ:خانم جئون حواستون هست؟
ات:بله بله استاد
تهیونگ:الان من چی گفتم؟
ات:.....
تهیونگ:مهم نیست ولی لطفا حواستونو جمع کنید
ات:چشم
تهیونگ:آفرین
(زنگ بعدی)
الان با استاد مین (یونگی) کلاس داشتیم...یجورایی بهترین استادمونه..البته بعد از ته..بعضی موقع سره کلاس خوابش میبره...واقعا چجوری استاد شد؟..ولی از یه نظر هم خیلی استعداد داره...اون ³⁰ سالشه..ولی خیلی جذابه..رفتیم سره کلاس و هنوز استاد نیومده بود...کوک دستمو گرفت و بردم از کلاس بیرون و لب زد
جئون:.....
لایک:²⁰
کامنت:¹⁸
نبینم با پیج بک لایک کنید😂💔✅
پارت ²⁰
تهیونگ لبخند محوی زدش و منم ذوق کردم و لبخند دندون نمایی براش زدم که فهمیدیم چه گوهی خوردم...همه داشتن نگاهم میکردن مخصوصا کوک..کوک اخم کوچکی کرد و بعدش به ته نگاه کرد..دستامو گذاشتم روی سرم و سرمو گذاشتم روی میز...تقریبا داشت خوابم میبرد ...
تهیونگ:خانم جئون لطفا به درس گوش بدید
ات:...چشم...
سرمو بردم بالا و چشمامو باز کردم و به درس گوش دادم..یهو یاد اون اس ام اس تحدید افتادم..باید چیکار میکردم؟...اون..ممکنه باعث مرگم بشه؟..
(فلش بک به زمانی که اس ام اس جدید برای ات اومد)
ویو ات
داشتم میخوندمش..
"سلام جئون ات...این مدت خیلی به کیم نزدیک شدی..و خب الان هر دقیقه ی زندگیت برات خطرناک میشه . من دشمن اونم... و تو الان به شدت بهش نزدیک شدی که خب باعث شدی به یک قدمی مرگت برسی . اخطار میدم که از کیم دور شو..اگه زندگیتو دوست داری...اگه هنوز آرزو داری...نزدیکش نشو..."
پایان
(زمان حال)
تهیونگ:خانم جئون حواستون هست؟
ات:بله بله استاد
تهیونگ:الان من چی گفتم؟
ات:.....
تهیونگ:مهم نیست ولی لطفا حواستونو جمع کنید
ات:چشم
تهیونگ:آفرین
(زنگ بعدی)
الان با استاد مین (یونگی) کلاس داشتیم...یجورایی بهترین استادمونه..البته بعد از ته..بعضی موقع سره کلاس خوابش میبره...واقعا چجوری استاد شد؟..ولی از یه نظر هم خیلی استعداد داره...اون ³⁰ سالشه..ولی خیلی جذابه..رفتیم سره کلاس و هنوز استاد نیومده بود...کوک دستمو گرفت و بردم از کلاس بیرون و لب زد
جئون:.....
لایک:²⁰
کامنت:¹⁸
نبینم با پیج بک لایک کنید😂💔✅
۶.۲k
۲۸ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.