درخواستی کیم سوکجین
#درخواستی #کیم_سوکجین
یکسال از ازدواجشون میگذشت، همونطور که عهد بسته بودن در خوشی و ناخوشی، در شادی و غم، در سختی و بیماری کنار هم بودن و زندگیشون بیشتر از اونی بود که فکرشو میکردن
کیم جینا و کیم سوکجین یک لحظه هم از عشق ورزیدن به هم غافل نمیشدن.
زنگ درو زدن جینا درو باز کرد و با دیدن همسرش لبخند عمیقی زد
_سلاااام بر بانوی عمارتم
+سلام به روی ماهت سوکجینی خسته نباشی
این شیرین زبونی ها همیشه بینشون رد و بدل میشد=]
جین و جینا هردو قرار بود با دوستاشون وقت بگذرونن، جینا با دوستاش پیژامه پارتی گرفته بودن و جین با رفقاش رفته بودن بار..
جینا ویو:
پنج نفری فیلم ترسناک دیدن و کلی هم راجب چیزای مختلف صحبت کردن و برنامه چیدن یه تایم مناسب همه به علاوه همسراشون برن سفر.
جین ویو:
جین خیلی تو خوردن الکل زیاده روی کرده بود و کنترلشو از دست داده بود، وسط سالن بزرگ پارتی بی پروا میرقصید، یونگی توی اون جمع ظرفیت الکل بالایی داشت و مست نبود، دیر وقت شده بود پسرارو یکی یکی با تاکسی فرستاد خونه هاشون فقط مونده بود جین که کلا ارتباطش با این دنیا قطع شده بود و نمیتونست کنترلش کنه پس زنگ زد به جینا..
یونگی کفرش درومده بود پس از اون شلوغی زد بیرون و تا جینا رسید بهش گفت که جین کجاست و بعد سوار ماشینش شد و رفت.
جینا هرچقد که گشت جین رو پیدا نکرد، رفت پیش متصدی بار و مشخصات ظاهری جین رو داد اونم گفت همین چند لحظه پیش یه دختر دستشو گرفت برد سمت اتاق های طبقه بالا، جینا با شنیدن حرف اون پسر مغزش سوت کشید و با عصبانیت رفت طبقه بالا و توی راهروی نسبتا تاریک اونجا و دنبال اتاق شماره 22 گشت، تا پیداش کرد تا تمام قدرتش درو کوبید، صدای جین رو به وضوح میشنید که میگفت"من متاهلم"
+هر'زهی روانی باز کن این درو!!
&چیه ارث باباتو ازم میخوای؟؟؟!!!!
جینا موهای بلند اون دخترو تومشتش گرفت و هولش داد داخل صورتشو کوبید به دیوار و موهاشو به سمت خودش کشید تا صورت دختره رو ببینه
+ببین منو حرو-مزاده دیگه هیچ وقت جرعت نکن به شوهرم دست بزنی
دخترا پا به فرار گذاشت، جینا با نگرانی به سمت جین رفت که هیچ لباسی تنش نبود و روی بدنش جای لاومارک بود
_جیناا...من بهش گفتم متاهلم اما گوش نداد(با صدای ضعیف)
《ادامه در کامنت》
یکسال از ازدواجشون میگذشت، همونطور که عهد بسته بودن در خوشی و ناخوشی، در شادی و غم، در سختی و بیماری کنار هم بودن و زندگیشون بیشتر از اونی بود که فکرشو میکردن
کیم جینا و کیم سوکجین یک لحظه هم از عشق ورزیدن به هم غافل نمیشدن.
زنگ درو زدن جینا درو باز کرد و با دیدن همسرش لبخند عمیقی زد
_سلاااام بر بانوی عمارتم
+سلام به روی ماهت سوکجینی خسته نباشی
این شیرین زبونی ها همیشه بینشون رد و بدل میشد=]
جین و جینا هردو قرار بود با دوستاشون وقت بگذرونن، جینا با دوستاش پیژامه پارتی گرفته بودن و جین با رفقاش رفته بودن بار..
جینا ویو:
پنج نفری فیلم ترسناک دیدن و کلی هم راجب چیزای مختلف صحبت کردن و برنامه چیدن یه تایم مناسب همه به علاوه همسراشون برن سفر.
جین ویو:
جین خیلی تو خوردن الکل زیاده روی کرده بود و کنترلشو از دست داده بود، وسط سالن بزرگ پارتی بی پروا میرقصید، یونگی توی اون جمع ظرفیت الکل بالایی داشت و مست نبود، دیر وقت شده بود پسرارو یکی یکی با تاکسی فرستاد خونه هاشون فقط مونده بود جین که کلا ارتباطش با این دنیا قطع شده بود و نمیتونست کنترلش کنه پس زنگ زد به جینا..
یونگی کفرش درومده بود پس از اون شلوغی زد بیرون و تا جینا رسید بهش گفت که جین کجاست و بعد سوار ماشینش شد و رفت.
جینا هرچقد که گشت جین رو پیدا نکرد، رفت پیش متصدی بار و مشخصات ظاهری جین رو داد اونم گفت همین چند لحظه پیش یه دختر دستشو گرفت برد سمت اتاق های طبقه بالا، جینا با شنیدن حرف اون پسر مغزش سوت کشید و با عصبانیت رفت طبقه بالا و توی راهروی نسبتا تاریک اونجا و دنبال اتاق شماره 22 گشت، تا پیداش کرد تا تمام قدرتش درو کوبید، صدای جین رو به وضوح میشنید که میگفت"من متاهلم"
+هر'زهی روانی باز کن این درو!!
&چیه ارث باباتو ازم میخوای؟؟؟!!!!
جینا موهای بلند اون دخترو تومشتش گرفت و هولش داد داخل صورتشو کوبید به دیوار و موهاشو به سمت خودش کشید تا صورت دختره رو ببینه
+ببین منو حرو-مزاده دیگه هیچ وقت جرعت نکن به شوهرم دست بزنی
دخترا پا به فرار گذاشت، جینا با نگرانی به سمت جین رفت که هیچ لباسی تنش نبود و روی بدنش جای لاومارک بود
_جیناا...من بهش گفتم متاهلم اما گوش نداد(با صدای ضعیف)
《ادامه در کامنت》
۱۰.۸k
۱۹ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.