عضو افتخاری پارت ۷
#پارت_7
#عضو_افتخاری
______________________
از زبان *تهیونگ*
امروز کار زیادی نداشتیم من به همراه پسرا زندگی میکنم .
داشتم میرفتم مغازه تا یه سری وسایل رو بگیرم درو باز کردم که با یه دختر روبه رو شدم
صورت قشنگی داشت چشای سبز و درشت تا حالا چشم سبز به اون قشنگی ندیده بودم ولی نمیدونم چرا به نظرم آشنا بود پوست سفید و لبای خوش فرم و بینی کوچیک موهای بلند و سیاه که آبشاری ریخته بود رو شونش .
به خودم اومدم و گفتم بفرمایین
دختره:عه منزل کیم تهیونگ؟
_بله خودم هستم بفرمایین
دختره برای یه لحظه جا خورد ... بعد به خودش اومد .
از زبان *سوزی*
یه لحظه جا خوردم اون تهیونگ بود چهره خوشگل و جذابی داشت و قدش کمی از من بلند تر بود خب حالا چی بگم ...اوووم بهتره بگم من دختر عموتم نه بگم سلام من فامیلتم نه اونجوری اونم میگع منم عمتم😐😂
بهتره بگم من کیم سوزی هستم اصن باور میکنه 😐💔
همینجور با خودم درگیر بودم که با صدای سرفه تهیونگ به خودم اومدم هعییی الان با خودش میگع دختره تو هپروته:/
از زبان *تهیونگ*
با سرفه من به خودش اومد و یه لبخند زد و گفت من کیم سوزی هستم
کپ کردم یعنی این همون دختر عمو ی منه دیروز پدرم زنگ زد و گفت بیاد پیش من زندگی کنه من مخالفت کردم اما کار ساز نبود
_دختر عمو تویی؟
به چشای وحشیش و با غرور خاصی گفت
+اره منم
....
ادامه دارد
________________________
#عضو_افتخاری
______________________
از زبان *تهیونگ*
امروز کار زیادی نداشتیم من به همراه پسرا زندگی میکنم .
داشتم میرفتم مغازه تا یه سری وسایل رو بگیرم درو باز کردم که با یه دختر روبه رو شدم
صورت قشنگی داشت چشای سبز و درشت تا حالا چشم سبز به اون قشنگی ندیده بودم ولی نمیدونم چرا به نظرم آشنا بود پوست سفید و لبای خوش فرم و بینی کوچیک موهای بلند و سیاه که آبشاری ریخته بود رو شونش .
به خودم اومدم و گفتم بفرمایین
دختره:عه منزل کیم تهیونگ؟
_بله خودم هستم بفرمایین
دختره برای یه لحظه جا خورد ... بعد به خودش اومد .
از زبان *سوزی*
یه لحظه جا خوردم اون تهیونگ بود چهره خوشگل و جذابی داشت و قدش کمی از من بلند تر بود خب حالا چی بگم ...اوووم بهتره بگم من دختر عموتم نه بگم سلام من فامیلتم نه اونجوری اونم میگع منم عمتم😐😂
بهتره بگم من کیم سوزی هستم اصن باور میکنه 😐💔
همینجور با خودم درگیر بودم که با صدای سرفه تهیونگ به خودم اومدم هعییی الان با خودش میگع دختره تو هپروته:/
از زبان *تهیونگ*
با سرفه من به خودش اومد و یه لبخند زد و گفت من کیم سوزی هستم
کپ کردم یعنی این همون دختر عمو ی منه دیروز پدرم زنگ زد و گفت بیاد پیش من زندگی کنه من مخالفت کردم اما کار ساز نبود
_دختر عمو تویی؟
به چشای وحشیش و با غرور خاصی گفت
+اره منم
....
ادامه دارد
________________________
۲.۹k
۱۱ اسفند ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.