عضو افتخاری پارت ۱۰
#عضو_افتخاری
#پارت_10
________________________
*سوزی*
بعد ازین که یه سر به ویلا زدم رفتم سمت دانشگاه تا کارای ثبت نامو انجام بدم بعد اینکه کارای دانشگاه و راست و ریست کردم با یع تاکسی رفتم سمت خونه پسرا از نصف راه پیاده شدمو پیاده شروع کردم به سمت خونه رفتن.
ساعت ۸ شب رسیدم .
زود رفتم دستمو شستم و تا ساعت ۹ شام خوشمزه درست کردم میزو چیدم تا پسرا بیان نشستم رو مبل و تلویزیون روشن کردم .
کم کم پلکام سنگین شد و خوابم برد...
با شنیدن صدایی چشما باز کردم که دیدم تهیونگ داره صدا میکنه
+سوزی،سوزی؟!
_هووووم ...بله
+بلند شو بروشامتو بخور تو اتاقت بخواب
_اها ..یه نگاه به ساعتم انداختم از ده گذشته بود
....ممنون شام نمیخورم میرم بخوابم
+باشه برو
_شب بخیر پسرا
+پسرا شب بخیر:)
اونقدر خسته بودم که به تخت رسیدم خوابم برد ...
صبح ساعت ۷ از خواب بلند شدم و زود حاضر شدم .
و یه لقمه برای خودم گرفتم پسرا مث اینکه هنو خواب بودن
با عجله کفشامو پوشیدم و سوار ماشین شدم و رفتم سمت دانشگاه .
صوفی هم رشته پزشکی برداشته و باهم تو یه دانشگاه درس میخونیم
داشتم میرفتم سمت کلاس که صوفی دست تکون داد
_عه داشتم دنبالت میگشتم
صوفی+اوهوم منم ..بریم سرکلاس؟
_بریم
امروز با یه دختره دوست شدم به اسم یونهی
دختر خوب و خون گرمی بود آروم تر از منو صوفی بود .
امروزم گذشت و ...
___ادامه دارد____________
( نظرتو تو کامنتا بگو )
#پارت_10
________________________
*سوزی*
بعد ازین که یه سر به ویلا زدم رفتم سمت دانشگاه تا کارای ثبت نامو انجام بدم بعد اینکه کارای دانشگاه و راست و ریست کردم با یع تاکسی رفتم سمت خونه پسرا از نصف راه پیاده شدمو پیاده شروع کردم به سمت خونه رفتن.
ساعت ۸ شب رسیدم .
زود رفتم دستمو شستم و تا ساعت ۹ شام خوشمزه درست کردم میزو چیدم تا پسرا بیان نشستم رو مبل و تلویزیون روشن کردم .
کم کم پلکام سنگین شد و خوابم برد...
با شنیدن صدایی چشما باز کردم که دیدم تهیونگ داره صدا میکنه
+سوزی،سوزی؟!
_هووووم ...بله
+بلند شو بروشامتو بخور تو اتاقت بخواب
_اها ..یه نگاه به ساعتم انداختم از ده گذشته بود
....ممنون شام نمیخورم میرم بخوابم
+باشه برو
_شب بخیر پسرا
+پسرا شب بخیر:)
اونقدر خسته بودم که به تخت رسیدم خوابم برد ...
صبح ساعت ۷ از خواب بلند شدم و زود حاضر شدم .
و یه لقمه برای خودم گرفتم پسرا مث اینکه هنو خواب بودن
با عجله کفشامو پوشیدم و سوار ماشین شدم و رفتم سمت دانشگاه .
صوفی هم رشته پزشکی برداشته و باهم تو یه دانشگاه درس میخونیم
داشتم میرفتم سمت کلاس که صوفی دست تکون داد
_عه داشتم دنبالت میگشتم
صوفی+اوهوم منم ..بریم سرکلاس؟
_بریم
امروز با یه دختره دوست شدم به اسم یونهی
دختر خوب و خون گرمی بود آروم تر از منو صوفی بود .
امروزم گذشت و ...
___ادامه دارد____________
( نظرتو تو کامنتا بگو )
۴.۸k
۱۱ اسفند ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.