عشق اجباری پارت بیست و شیش مهدیه عسگری
#عشق_اجباری #پارت_بیست_و_شیش #مهدیه_عسگری
نهال زد پس کلم که دادم دراومد :هوی چتههه؟!
با چش غره گفت:تو چرا میخندی؟!...
با شیطنت گفتم:آخه قیافت شبیه گوجه شده بود...
اومد دوباره بزنه که صدای اهورا دراومد:اوی به خانومم دست نزن....نهالم پشت چشمی برای ما دوتا نازک کرد و رفت پیش امیر جونش....
اونشب امیر و نهال عشقشونو بهم اعتراف کردن و امیر همرو شام مهمون کرد ....
اونشب خیلی خوشحال بودم...بی خبر از طوفان بزرگی که در راهه....
صب با صدای زنگ گوشیم از خواب پاشدم...
بدون اینکه ببینم کیه برش داشتم و خوابالود گفتم:
بله؟...
صدای اهورا با انرژی گفت:سلام خانومم خوبی؟!...
صبحت بخیر....
نگاهی به ساعت انداختم که هفت و ربع رو نشون میداد....کلافه گفتم: خوبم کاری داشتی زنگ زدی؟؛..
با عشق گفت:خاستم بدونم جوابت راجبه پیشنهاد ازدواج من چیه؟!...
باجیغ گفتم:ساعت هفت صبح زنگ زدی این و بمن بگییییییییی؟؛...._عاشقم عاااااشق....
خندیدمو گفتم: حالا امروز دربارش حرف میزنیم خدافظ...._خدافظ خانومم....
گوشیو پرت کردم روی میز و پتو رو روی خودم کشیدم و دوباره خوابیدم....
نهال زد پس کلم که دادم دراومد :هوی چتههه؟!
با چش غره گفت:تو چرا میخندی؟!...
با شیطنت گفتم:آخه قیافت شبیه گوجه شده بود...
اومد دوباره بزنه که صدای اهورا دراومد:اوی به خانومم دست نزن....نهالم پشت چشمی برای ما دوتا نازک کرد و رفت پیش امیر جونش....
اونشب امیر و نهال عشقشونو بهم اعتراف کردن و امیر همرو شام مهمون کرد ....
اونشب خیلی خوشحال بودم...بی خبر از طوفان بزرگی که در راهه....
صب با صدای زنگ گوشیم از خواب پاشدم...
بدون اینکه ببینم کیه برش داشتم و خوابالود گفتم:
بله؟...
صدای اهورا با انرژی گفت:سلام خانومم خوبی؟!...
صبحت بخیر....
نگاهی به ساعت انداختم که هفت و ربع رو نشون میداد....کلافه گفتم: خوبم کاری داشتی زنگ زدی؟؛..
با عشق گفت:خاستم بدونم جوابت راجبه پیشنهاد ازدواج من چیه؟!...
باجیغ گفتم:ساعت هفت صبح زنگ زدی این و بمن بگییییییییی؟؛...._عاشقم عاااااشق....
خندیدمو گفتم: حالا امروز دربارش حرف میزنیم خدافظ...._خدافظ خانومم....
گوشیو پرت کردم روی میز و پتو رو روی خودم کشیدم و دوباره خوابیدم....
۳.۲k
۰۲ تیر ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.