تولد یک شیطان
پارت 15
پیشنهادشم قبول کردم چون فعلا اولویتم خوشحالیش بود
حدود چند دقیقه هیچ کدوممون حرف نزدیم که دوباره پگی سوکوتو شکوند
-کوکی
+هم؟
-اون روز چی خریدی گذاشتی پشت ماشین؟
+کدوم روز؟
-همون روز که بکهیونگ هم بود و رفتیم خرید و اینا
+آها خب
-خب چی خریدی گذاشتی پشت ماشین
+بچه مگه فضول منی؟
-ابشش خب سوال شد برام
بعدش دوباره تا خونه دیگه هیچ کدوممون حرف نزدیم
وقتی رسیدیم خونه جونگ کوک ماشینو برد داخل عمارت بعد نزدیک خونه نگه داشت و پیاده شدیم سوییچ رو هم داد نگهبان ماشینو جا به جا کنه بعدشم رفتیم داخل
همین که در وا شد بوی غذای مورد علاقم میومد
پاستا....
با خوشحالی رفتم سمت آشپزخونه که دیدم اجوما پاستا درست کرده و همراهش داره اندازه یه کوه سیب زمینی سرخ میکنه
خیلی بلند گفتم اخجوننننن
که کوک از اونور گفت
+میرکت خانوم همش برا تو نیست شب مهمون داریم قراره با اونا بخوریم
-مهمون کیه؟
+بکهیونگ، گریسی، لیندا، ساشا و شوهر لیندا (بکهیونگ رو که میشناسید لیندا هم که همون خواهر ناتنی کوک گرسی دخترشه که الان حدود 64 سالشه ولی خب خوناشامه و پیر نمیشه ساشا هم بچه تازه لینداس و یه شخصیت جدیده و 17 سالشه قیافشم دیگه کراش تصور کنید دیگه چون پگی روش کراشه😔🤣)
-عههه به به
+برو لباساتو عوض کن میخوام گیم بزنم توهم بیا
-باشه
کوک رفت اونور و رفتم اروم ماجرا پریودیمو به اجوما توضیح دادم و وقتی رسید به جریان پد برعکس اجوما جر خورد از خنده
بعد توضیحات لازمو داد و گفت برو پدو در بیار و یه پد دیگرو بچسبون به لباس زیرت نه خودت
و به بسته پد از یه کابینت عقب مونده تو اشپزخونه داد منم با دقت کامل که کسی بسته پدو نبینه دویدم سمت اتاقم(اتاقش خیلی بزرگه چون بالاخره تو عمارت زندگی میکنن و اتاقش یه اتاق مخصوص داره که پر از لباسه یعنی پر از لباس و اتاقش حموم دسشویی هم داره و به نوعی خونه محسوب میشه چون یه مینی یخچال هم داره🙂حسودی چیه دارم میرقصم)
رفتم تو دسشویی و به معنای واقعی پاره شدم تا اون پدو از خودم بکنم و باعث شد حتی بدتر زخمی هم بشم🙂
بعد حدودا ده دقیقه که مردمو زنده شدم تا پدو در بیارم بالاخره در اومد و پد جدیدو اینبار به لباس زیرم چسبوندم ولی چیزم خیلی درد میکرد🤣
صورتمو شستم و اومدم بیرون و رفتم لباسامو در اوردم بعد با کلی درد و خستگی خودمو انداختم رو مبل و یکم که گذشت کیسه اب گرمو پر کردم و چسبوندم به شکمم بعد رفتم پایین تا با کوک بازی کنم
+کجا موندی میرکت میدونی چقدر منتظرت موندم
-ببخشید خب شکمم درد میکرد
+هففف باشه بیا بازی
رفتم و نشستم تا بازی کنیم و خبببب مث اینکه اجوما جریان پر.یودیم رو به کوک گفته بود....
ادامه دارد....
پیشنهادشم قبول کردم چون فعلا اولویتم خوشحالیش بود
حدود چند دقیقه هیچ کدوممون حرف نزدیم که دوباره پگی سوکوتو شکوند
-کوکی
+هم؟
-اون روز چی خریدی گذاشتی پشت ماشین؟
+کدوم روز؟
-همون روز که بکهیونگ هم بود و رفتیم خرید و اینا
+آها خب
-خب چی خریدی گذاشتی پشت ماشین
+بچه مگه فضول منی؟
-ابشش خب سوال شد برام
بعدش دوباره تا خونه دیگه هیچ کدوممون حرف نزدیم
وقتی رسیدیم خونه جونگ کوک ماشینو برد داخل عمارت بعد نزدیک خونه نگه داشت و پیاده شدیم سوییچ رو هم داد نگهبان ماشینو جا به جا کنه بعدشم رفتیم داخل
همین که در وا شد بوی غذای مورد علاقم میومد
پاستا....
با خوشحالی رفتم سمت آشپزخونه که دیدم اجوما پاستا درست کرده و همراهش داره اندازه یه کوه سیب زمینی سرخ میکنه
خیلی بلند گفتم اخجوننننن
که کوک از اونور گفت
+میرکت خانوم همش برا تو نیست شب مهمون داریم قراره با اونا بخوریم
-مهمون کیه؟
+بکهیونگ، گریسی، لیندا، ساشا و شوهر لیندا (بکهیونگ رو که میشناسید لیندا هم که همون خواهر ناتنی کوک گرسی دخترشه که الان حدود 64 سالشه ولی خب خوناشامه و پیر نمیشه ساشا هم بچه تازه لینداس و یه شخصیت جدیده و 17 سالشه قیافشم دیگه کراش تصور کنید دیگه چون پگی روش کراشه😔🤣)
-عههه به به
+برو لباساتو عوض کن میخوام گیم بزنم توهم بیا
-باشه
کوک رفت اونور و رفتم اروم ماجرا پریودیمو به اجوما توضیح دادم و وقتی رسید به جریان پد برعکس اجوما جر خورد از خنده
بعد توضیحات لازمو داد و گفت برو پدو در بیار و یه پد دیگرو بچسبون به لباس زیرت نه خودت
و به بسته پد از یه کابینت عقب مونده تو اشپزخونه داد منم با دقت کامل که کسی بسته پدو نبینه دویدم سمت اتاقم(اتاقش خیلی بزرگه چون بالاخره تو عمارت زندگی میکنن و اتاقش یه اتاق مخصوص داره که پر از لباسه یعنی پر از لباس و اتاقش حموم دسشویی هم داره و به نوعی خونه محسوب میشه چون یه مینی یخچال هم داره🙂حسودی چیه دارم میرقصم)
رفتم تو دسشویی و به معنای واقعی پاره شدم تا اون پدو از خودم بکنم و باعث شد حتی بدتر زخمی هم بشم🙂
بعد حدودا ده دقیقه که مردمو زنده شدم تا پدو در بیارم بالاخره در اومد و پد جدیدو اینبار به لباس زیرم چسبوندم ولی چیزم خیلی درد میکرد🤣
صورتمو شستم و اومدم بیرون و رفتم لباسامو در اوردم بعد با کلی درد و خستگی خودمو انداختم رو مبل و یکم که گذشت کیسه اب گرمو پر کردم و چسبوندم به شکمم بعد رفتم پایین تا با کوک بازی کنم
+کجا موندی میرکت میدونی چقدر منتظرت موندم
-ببخشید خب شکمم درد میکرد
+هففف باشه بیا بازی
رفتم و نشستم تا بازی کنیم و خبببب مث اینکه اجوما جریان پر.یودیم رو به کوک گفته بود....
ادامه دارد....
۳.۹k
۱۰ فروردین ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.