پارت ۴۰(پارت اخر🙂چخد زود تموم شد🙃❤)
پارت ۴۰(پارت اخر🙂چخد زود تموم شد🙃❤)
ته:
انقد استرس داشتم ک قلبم از تو دهنم داش میزد بیرون
قرار بود ماری بیاد رستوران..ا/ت باهاش هماهنگ کرده بود
=میگم ا/ت مطمعنی میاد؟
+ارههههه😐از اون دفعه ای صد بار پرسیدی
=خو میخام مطمعن شم
+با اینکارات داری کاری میکنی ک خداروصدبار شکر کنم ک پسر نشدم😐
-اره والا...پسر شدنم دردسریه
=دقیقن....اونم زمانی بدتر میشه ک بخای اعتراف کنی
+هوم😐👐🏻عههه اومد
=وای یا خدا
-اروم باش خیرسرت ماف...
=اقاااا اقااا😐
-باشه😐
ماری اومد داخل و ا/ت رفت پایین مام از اون بالا داشتیم نگاه میکردیم
=ب نظرت چی میگن؟
-چمدونم مگه من اونجام...
=اومدن!یا خدا
ا/ت:
با ماری رفتیم بالا...
رسید بالا ک ماری یهو دید ته جلوش زانو زده
ماری:..(سخنش:حرفی واسه گفتن ندارممم😐نویسنده:ی چی بگوووووو😐سخنش:چی بگمم بگم وای تهیونگگگ😐نویسنده:من نمیدونم ی چی بگووو دستام چیزی نمینویسه😐)
=خانم (پارک بود نه😐😂؟)پارک ماری آیا حاضری ادامه زندگیت رو کنار من بگذرونی؟
$م...من...
+بگو دیگههه(اروم)
$ب...بله🥺(هوووووو بیاااا وسطططط دیش دیش دیش😂👐🏻ته:😐ماری:🙄ا/ت:🙂هوپی:😐من بایس توعم؟)
(بله داشتیم میگفتیم🙂😂)
یک هفته بعد...
+وایییییی خدا نکشتی ماری از بس خندیدم دهنم بگا رف🤣🤣🤣🤣
$حالا خوب بود لگدش نکردم🤣
=کیو؟
$عههه تو اومدی🙂
+🙂🤣🤣🤣🤣🤣🤣وا نمیتوننمممم
=چیشده😐
$هیچی بابا🤣🤣
=بدویین انقد خنگ بازی در نیارین دوماد منتظره🙂😂
$باشه🤣
+ته..ته این روز خاستگاری ماری نزدیک بوده لگدت کنه🤣🤣اولش تورو ندیده🤣🤣
=خدایا شفا😐👐🏻
$میشه انقددد نخندیییی😐خز شددد😐
+هی هی هی😂
=ماریییی دیررر شدددد😐
$واستا این رژ لامصبو بزنممم😐
=باشه😐بخدا الانه ک هوپی بیاد بزنه دهنم
بلاخره بعد ساعت ها تونستم از اون صندلط بی صاحاب خلاص شم...درو واسم باز کردن و رفتم تو..ماشالا انقد پف این لباسه زیاد بوداصن ب زور را میرفتم
وارد سالن اصلی شدم
جیهوپ با دیدنم خشکش زده بود
تالار بزرگی بود...
عاقد:(نمدونم اونا چی میگن😐)خانم کیم(وای فامیلارو یادم رفته😂🚶♀️)ا/ت آیا شما حاضری اقای جانگ هوسوک را شریک زندگی خود قرار دهی و تو اخر عمر در کنار ایشان باشی؟
+بله🙂
عاقد:اقای جانگ هوسوک شما هم حاضری بقیه زندگی خود را در کنار خانم کیم ا/ت باشی و در سختی ها و مشکلات کنار ایشان باشی؟
-بله...
عاقد:من شمارا رسمن زن و شوهر اعلام میکنم(🙂😂)
شب...🙂😂(هااا چیههه😂خ خندم میگیره😂😂عههه)
اقا این قسمت دارای صحنه های 🔞میباشد کسایی ک دوس ندارن بخونن تا همون بالا براشون کافیه تورو خدا اگه دوس ندارین نخونین مجبورتون نکردم🚶♀️
بعضیا دوس دارن🚶♀️پس لطفا اگه جنبه ندارین دیگه نخونین🔞🔞🔞👐🏻
+من میرم لباسمو عوض کنم🙂
-باشه عزیزم😁
رفتم بالا داشتم لباسمو در میاوردم ک یهو صدای افتادن ی چیزی اومد
برگشتم ک دیوم جیهوپ افتاده رو زمین
بدون اینکه توجه کنم لباس ندارم و فقد نیم تنه تنمه رفتم سمتش
+هوپییی خوبی؟
-عا..عاره فک کنم نباید دیدت میزدم
+چییی😐
بهم ی نگاه خمار کرد و یهو خودشو انداخت روم
-بلاخره شب عروسیمونه نمیتونم خودمو کنترل کنم بیبی گرل😋
نزاشت ادامه بدم و لباشو گذاشت رو لبام
دست خودم نبود دارم چیکار میکنم...
شروع کردم ب همراهی کردن
انقد وحشیانه لبامو میخورد ک فک کردم دارن کنده میشن
روی تخت خابوندم و شروع کرد ب کی..س مارک گذاشتن روی گردنم
-خیلی..خوشمزه ای
صدای ناله هام بلند شده بود..رفت سراغ شلوارم و از پام درش اورد
دستشو کرد تو ش.رتم و اروم دستشو روی بدنم میکشید
-خدتو واسه کی خیس کردی..هوم؟
+اههه جیهوپ
-جیهوپ؟
+ددی..اههه تند تر
حرکت دستشو تند تر کرد اروم دوتا از انگشتاشو واردم کرد..باک..ره بودم و تاحالا سابقه نداشتم برای همین خیلی اذیت شدم
شروع کرد ب ضربه زدن حین ضربه هاش دوتای دیگه رو هم فرو کرد و جیغم رفت هوا
خیلی هرو...نی شده بودم
طاقتش تموم شد شلوارشو در اورد و بعدم باک..سرش..با دیدن د..یک شق شدش هول شدم
+ددی...م..من با..با..کره ام...
-عب نداره...نترس اروم انجامش میدم
کل..اهک دی...کشو داخلم کرد و کم کم بقیشو
از شدت درد ملافه رو توی دستام گرفته بودم و فشار میدادم
کم کم شروع کرد ب حرکت کردن و واقعن درد داشت
بعد از بیست دیقه باهم اومدیم...
+آی دلم...
-بیا بریم حموم خوب میشه
+اوم باش
-ا/ت
+جان
-مرسی ک کنارم موندی و ببخشید ک انقد اذیت شدی
+من عاشقتم هوپی🙂
-منم🙂ته راست میگفت
+-گره سرنوشت هر کسی بسته شده و دیگه هیچ کس نمیتونه تغییرش بده...
پایاننن😋💜
مرسی از همراهی تون عشقاااامممم واقننن مرسیییی توی روز اخر سال این فیکو تموم کردم🥺🥂💜
و هیچ وقت یادم نمیره ک شما چقد منو حمایت کردین و واقن ممنونم🥺🥺💜💜💜
سارانگهههههههههههههه🥺💜😁❤
اسلاید ها درمورد ا/تس🙃
ته:
انقد استرس داشتم ک قلبم از تو دهنم داش میزد بیرون
قرار بود ماری بیاد رستوران..ا/ت باهاش هماهنگ کرده بود
=میگم ا/ت مطمعنی میاد؟
+ارههههه😐از اون دفعه ای صد بار پرسیدی
=خو میخام مطمعن شم
+با اینکارات داری کاری میکنی ک خداروصدبار شکر کنم ک پسر نشدم😐
-اره والا...پسر شدنم دردسریه
=دقیقن....اونم زمانی بدتر میشه ک بخای اعتراف کنی
+هوم😐👐🏻عههه اومد
=وای یا خدا
-اروم باش خیرسرت ماف...
=اقاااا اقااا😐
-باشه😐
ماری اومد داخل و ا/ت رفت پایین مام از اون بالا داشتیم نگاه میکردیم
=ب نظرت چی میگن؟
-چمدونم مگه من اونجام...
=اومدن!یا خدا
ا/ت:
با ماری رفتیم بالا...
رسید بالا ک ماری یهو دید ته جلوش زانو زده
ماری:..(سخنش:حرفی واسه گفتن ندارممم😐نویسنده:ی چی بگوووووو😐سخنش:چی بگمم بگم وای تهیونگگگ😐نویسنده:من نمیدونم ی چی بگووو دستام چیزی نمینویسه😐)
=خانم (پارک بود نه😐😂؟)پارک ماری آیا حاضری ادامه زندگیت رو کنار من بگذرونی؟
$م...من...
+بگو دیگههه(اروم)
$ب...بله🥺(هوووووو بیاااا وسطططط دیش دیش دیش😂👐🏻ته:😐ماری:🙄ا/ت:🙂هوپی:😐من بایس توعم؟)
(بله داشتیم میگفتیم🙂😂)
یک هفته بعد...
+وایییییی خدا نکشتی ماری از بس خندیدم دهنم بگا رف🤣🤣🤣🤣
$حالا خوب بود لگدش نکردم🤣
=کیو؟
$عههه تو اومدی🙂
+🙂🤣🤣🤣🤣🤣🤣وا نمیتوننمممم
=چیشده😐
$هیچی بابا🤣🤣
=بدویین انقد خنگ بازی در نیارین دوماد منتظره🙂😂
$باشه🤣
+ته..ته این روز خاستگاری ماری نزدیک بوده لگدت کنه🤣🤣اولش تورو ندیده🤣🤣
=خدایا شفا😐👐🏻
$میشه انقددد نخندیییی😐خز شددد😐
+هی هی هی😂
=ماریییی دیررر شدددد😐
$واستا این رژ لامصبو بزنممم😐
=باشه😐بخدا الانه ک هوپی بیاد بزنه دهنم
بلاخره بعد ساعت ها تونستم از اون صندلط بی صاحاب خلاص شم...درو واسم باز کردن و رفتم تو..ماشالا انقد پف این لباسه زیاد بوداصن ب زور را میرفتم
وارد سالن اصلی شدم
جیهوپ با دیدنم خشکش زده بود
تالار بزرگی بود...
عاقد:(نمدونم اونا چی میگن😐)خانم کیم(وای فامیلارو یادم رفته😂🚶♀️)ا/ت آیا شما حاضری اقای جانگ هوسوک را شریک زندگی خود قرار دهی و تو اخر عمر در کنار ایشان باشی؟
+بله🙂
عاقد:اقای جانگ هوسوک شما هم حاضری بقیه زندگی خود را در کنار خانم کیم ا/ت باشی و در سختی ها و مشکلات کنار ایشان باشی؟
-بله...
عاقد:من شمارا رسمن زن و شوهر اعلام میکنم(🙂😂)
شب...🙂😂(هااا چیههه😂خ خندم میگیره😂😂عههه)
اقا این قسمت دارای صحنه های 🔞میباشد کسایی ک دوس ندارن بخونن تا همون بالا براشون کافیه تورو خدا اگه دوس ندارین نخونین مجبورتون نکردم🚶♀️
بعضیا دوس دارن🚶♀️پس لطفا اگه جنبه ندارین دیگه نخونین🔞🔞🔞👐🏻
+من میرم لباسمو عوض کنم🙂
-باشه عزیزم😁
رفتم بالا داشتم لباسمو در میاوردم ک یهو صدای افتادن ی چیزی اومد
برگشتم ک دیوم جیهوپ افتاده رو زمین
بدون اینکه توجه کنم لباس ندارم و فقد نیم تنه تنمه رفتم سمتش
+هوپییی خوبی؟
-عا..عاره فک کنم نباید دیدت میزدم
+چییی😐
بهم ی نگاه خمار کرد و یهو خودشو انداخت روم
-بلاخره شب عروسیمونه نمیتونم خودمو کنترل کنم بیبی گرل😋
نزاشت ادامه بدم و لباشو گذاشت رو لبام
دست خودم نبود دارم چیکار میکنم...
شروع کردم ب همراهی کردن
انقد وحشیانه لبامو میخورد ک فک کردم دارن کنده میشن
روی تخت خابوندم و شروع کرد ب کی..س مارک گذاشتن روی گردنم
-خیلی..خوشمزه ای
صدای ناله هام بلند شده بود..رفت سراغ شلوارم و از پام درش اورد
دستشو کرد تو ش.رتم و اروم دستشو روی بدنم میکشید
-خدتو واسه کی خیس کردی..هوم؟
+اههه جیهوپ
-جیهوپ؟
+ددی..اههه تند تر
حرکت دستشو تند تر کرد اروم دوتا از انگشتاشو واردم کرد..باک..ره بودم و تاحالا سابقه نداشتم برای همین خیلی اذیت شدم
شروع کرد ب ضربه زدن حین ضربه هاش دوتای دیگه رو هم فرو کرد و جیغم رفت هوا
خیلی هرو...نی شده بودم
طاقتش تموم شد شلوارشو در اورد و بعدم باک..سرش..با دیدن د..یک شق شدش هول شدم
+ددی...م..من با..با..کره ام...
-عب نداره...نترس اروم انجامش میدم
کل..اهک دی...کشو داخلم کرد و کم کم بقیشو
از شدت درد ملافه رو توی دستام گرفته بودم و فشار میدادم
کم کم شروع کرد ب حرکت کردن و واقعن درد داشت
بعد از بیست دیقه باهم اومدیم...
+آی دلم...
-بیا بریم حموم خوب میشه
+اوم باش
-ا/ت
+جان
-مرسی ک کنارم موندی و ببخشید ک انقد اذیت شدی
+من عاشقتم هوپی🙂
-منم🙂ته راست میگفت
+-گره سرنوشت هر کسی بسته شده و دیگه هیچ کس نمیتونه تغییرش بده...
پایاننن😋💜
مرسی از همراهی تون عشقاااامممم واقننن مرسیییی توی روز اخر سال این فیکو تموم کردم🥺🥂💜
و هیچ وقت یادم نمیره ک شما چقد منو حمایت کردین و واقن ممنونم🥺🥺💜💜💜
سارانگهههههههههههههه🥺💜😁❤
اسلاید ها درمورد ا/تس🙃
۵۵.۹k
۲۸ اسفند ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۳۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.