پارت ۵
پارت ۵
بورا:
داشتم از خنده جر میخوردم ک یهو نگاهای کسیو رو خدم احساس کردم برگشتم سمت جیمین ک یهو رو شو اون طرف کرد
-اهم من میرم ببینم چیشده
+اوم... باش
جیمین رفت(هوی دختره فامیل نشو🙄جناب پارک😐🙂)
دوس دارم ب تو چ😐(یکاری نکن یکاریش کنم ک هرکاری کنی نتونی ی کاریش کنیا🙂😐)
تو خدت فهمیدی چی گفدی؟😐(بله😐..معلومه ک فهمیدم😐)
خو اسکل اینجوری خاننده هات میرن🙂(ببین همین الان میگیرم خفت میکنم بمیریااااا😐)
تو داستانو بنویس😐(منتظر بودم تو سی کنی😐🚶♀️)
...(بله داشتم میگفتم🚶♀️)
جیم:
رفتم بالا پیش جین
-چیشده هیونگ چرا هول کردی🚶♀️
(علامتا رو ی بار دیگه میگم🙂👐🏻 جین= نامی/ جیمین- بورا+ یونگی× ته@ کوک$ هوپی٪)
=این دختره چرا اینجاس...چرا خبر ندادیییییی میاددد
-وا مگه تو میشناسیش؟
=عااا راستش...من
-نگو ک توعم...
=اره(هنگامی ک نویسنده ب یک عشق راضی نیست🙂😂 )
-ای خداااااا
=بابا خب قلبم ک دست من نیس
-هیونگ اخه یونگی
=میدونمممم ولی خو میگی چ کنمم خدمو بکشم!؟
@جیغغغغغغغغغغغ...تو کییییی اییییییی
-یاخدا
=بدبخت شدیم
بورا:
داشتم همین جوری راه میرفتم ک پاهام خسته شد و نشستم رو مبل
تا نشستم یهو یکی جیغ کشید و منم از ترس افتادم پایین...
+آیی کمرم...
@هیییی تو کییی اینجا چیکار میکنییی با اجازه کی اومدی اینجا...ارمیی منو میشناسی
+داداش نفس بکش تو زیر پتویی من از کجا بشناسمت
داشت اروم از زیر پتو میومد بیرون ک یهو ی صدای اشنا بگوشم رسید
-تهیونگگ
جیمین بود
+عاااا...تهیونگ!
@هی منو میشناسی؟
+عااا راستش اره...
@کی اوردتت اینجا؟
-من
@جیمینااااااا مگه صد بار نگفتم بدون هماهنگی کسیو نیار...
+فک کنم من مزاحمم با اجازه تون میرم خدانگهدار
×کجا!
+یونگی!سلام خیلی وقته توی کافه ندیدمتون🙂(مرگ😐)
×سلام خوش اومدی...لطفا رسمی حرف نزن
+چشم ممنون
×بیا اتاق من!
+ن دیگه با اجازه..من میرم
=نههه نرو بمون...لطفا
+عاح...
-بچه ها معذبش نکنین...بیا اتاق من...من امشب تو حال میخابم
+نه نه اصلن نمیخام مزاحم ب...
داشتم حرف میزدم ک یونگی اومد دستمو کشید و برد اتاقش...
🙂😂👐🏻
سلام علیکم😂
خب شرطمون🙂
لایکا:۱۵
بوس بای🙂😂👑🍓
بورا:
داشتم از خنده جر میخوردم ک یهو نگاهای کسیو رو خدم احساس کردم برگشتم سمت جیمین ک یهو رو شو اون طرف کرد
-اهم من میرم ببینم چیشده
+اوم... باش
جیمین رفت(هوی دختره فامیل نشو🙄جناب پارک😐🙂)
دوس دارم ب تو چ😐(یکاری نکن یکاریش کنم ک هرکاری کنی نتونی ی کاریش کنیا🙂😐)
تو خدت فهمیدی چی گفدی؟😐(بله😐..معلومه ک فهمیدم😐)
خو اسکل اینجوری خاننده هات میرن🙂(ببین همین الان میگیرم خفت میکنم بمیریااااا😐)
تو داستانو بنویس😐(منتظر بودم تو سی کنی😐🚶♀️)
...(بله داشتم میگفتم🚶♀️)
جیم:
رفتم بالا پیش جین
-چیشده هیونگ چرا هول کردی🚶♀️
(علامتا رو ی بار دیگه میگم🙂👐🏻 جین= نامی/ جیمین- بورا+ یونگی× ته@ کوک$ هوپی٪)
=این دختره چرا اینجاس...چرا خبر ندادیییییی میاددد
-وا مگه تو میشناسیش؟
=عااا راستش...من
-نگو ک توعم...
=اره(هنگامی ک نویسنده ب یک عشق راضی نیست🙂😂 )
-ای خداااااا
=بابا خب قلبم ک دست من نیس
-هیونگ اخه یونگی
=میدونمممم ولی خو میگی چ کنمم خدمو بکشم!؟
@جیغغغغغغغغغغغ...تو کییییی اییییییی
-یاخدا
=بدبخت شدیم
بورا:
داشتم همین جوری راه میرفتم ک پاهام خسته شد و نشستم رو مبل
تا نشستم یهو یکی جیغ کشید و منم از ترس افتادم پایین...
+آیی کمرم...
@هیییی تو کییی اینجا چیکار میکنییی با اجازه کی اومدی اینجا...ارمیی منو میشناسی
+داداش نفس بکش تو زیر پتویی من از کجا بشناسمت
داشت اروم از زیر پتو میومد بیرون ک یهو ی صدای اشنا بگوشم رسید
-تهیونگگ
جیمین بود
+عاااا...تهیونگ!
@هی منو میشناسی؟
+عااا راستش اره...
@کی اوردتت اینجا؟
-من
@جیمینااااااا مگه صد بار نگفتم بدون هماهنگی کسیو نیار...
+فک کنم من مزاحمم با اجازه تون میرم خدانگهدار
×کجا!
+یونگی!سلام خیلی وقته توی کافه ندیدمتون🙂(مرگ😐)
×سلام خوش اومدی...لطفا رسمی حرف نزن
+چشم ممنون
×بیا اتاق من!
+ن دیگه با اجازه..من میرم
=نههه نرو بمون...لطفا
+عاح...
-بچه ها معذبش نکنین...بیا اتاق من...من امشب تو حال میخابم
+نه نه اصلن نمیخام مزاحم ب...
داشتم حرف میزدم ک یونگی اومد دستمو کشید و برد اتاقش...
🙂😂👐🏻
سلام علیکم😂
خب شرطمون🙂
لایکا:۱۵
بوس بای🙂😂👑🍓
۱۷.۶k
۲۷ اسفند ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.