دلداده به یک مافیا part3
دلداده به یک مافیا part3
ا.ت ویو
واقا نارحت شده بودم ولی یجورایی هم برام جالبه که یه مرد وارد خونه ما شده و دل پدرم رو برده و یه نکته خیلی جالب تر اینکه قراره ازش عکس بگیرم ولی اگه قرار نیست از اون عکس بگیرم پس باید از کی بگیرم ؟ اوه شاید باید از اون بگیرم وایسا .... اسمش چی بود ؟ آها تهیونگ شاید اونه ولی بیخیال الان باید آماده بشم(بغض)
(بعد از ۲۰ دقیقه حرف زدن با خودش و آماده شدن رفت پایین)
پدر ا.ت : بالاخره آماده شدی ؟
ا.ت : نه پدر دارم شام میخورم . آخه چه سوالی آره آماده شدم
پدر ا.ت : دوباره پسر جذاب دیدی جو گرفتی ؟(داد)
ا.ت : مثل اینکه دخترت هستماااااا من جذاب ترم(داد)
جونگکوک : ( خیلی ریلکس ) درسته تو جذاب هستی ولی نه بیشتر از من
پدر ا.ت : ببخشید واسه این
ا.ت : (روبه جونگکوک) میشه زودتر از این جهنم بریم ؟
جونگکوک : تهیوووووونگ (داد)
تهیونگ : (نفس نفس میزند) بله جونگکوک
جونگکوک : چیشده چرا اینجوری نفس میکشی؟
تهیونگ : یه نفر میخواست بدون اجازه وارد خونه بشه دنبالش کردم ولی نتونستم بگیرمش و خسته شدم
جونگکوک : آها میشه ماشینو آماده کنی؟
تهیونگ : باشه زود بیا
جونگکوک : اوکی
ا.ت : خوب من میرم (بدون اینکه از پدرش خدافظی کنه رفت)
ا.ت : واو این ماشین مال توعه آقای جئون؟
جونگکوک : فکر کردی با ماشین مدل پایین میام ؟
ا.ت : هه(پوزخند) اعتماد به نفس هم که داری
جونگکوک : میدونی من کی هستم که اینجوری با من حرف میزنی؟
ا.ت : برام مهم نیست کی هستی من فقط کارمو میکنم عکسمو میگیرم و میرم
جونگکوک : (خنده شیطانی) خب وقتی رفتیم میفهمی که باید چجوری با من حرف بزنی
ا.ت ویو
یکم ترسیدم ولی من که کار اشتباهی انجام ندادم بیخیال فقط نفس عمیق بکش به هیچ چیزی به جز کارت اهمیت نده
(بعد از ۴۰ دقیقه رسیدن عمارت)
ا.ت : واو چه قشنگه
جونگکوک : بهش عادت نکن
ا.ت : خونه ای که تو بوسان داریم از اینجا قشنگ تره
جونگکوک : (خنده)
ا.ت : چیه خوب (کیوت)
......
لایک و
کامنت و
فالو فراموش نشه 👻😽
ا.ت ویو
واقا نارحت شده بودم ولی یجورایی هم برام جالبه که یه مرد وارد خونه ما شده و دل پدرم رو برده و یه نکته خیلی جالب تر اینکه قراره ازش عکس بگیرم ولی اگه قرار نیست از اون عکس بگیرم پس باید از کی بگیرم ؟ اوه شاید باید از اون بگیرم وایسا .... اسمش چی بود ؟ آها تهیونگ شاید اونه ولی بیخیال الان باید آماده بشم(بغض)
(بعد از ۲۰ دقیقه حرف زدن با خودش و آماده شدن رفت پایین)
پدر ا.ت : بالاخره آماده شدی ؟
ا.ت : نه پدر دارم شام میخورم . آخه چه سوالی آره آماده شدم
پدر ا.ت : دوباره پسر جذاب دیدی جو گرفتی ؟(داد)
ا.ت : مثل اینکه دخترت هستماااااا من جذاب ترم(داد)
جونگکوک : ( خیلی ریلکس ) درسته تو جذاب هستی ولی نه بیشتر از من
پدر ا.ت : ببخشید واسه این
ا.ت : (روبه جونگکوک) میشه زودتر از این جهنم بریم ؟
جونگکوک : تهیوووووونگ (داد)
تهیونگ : (نفس نفس میزند) بله جونگکوک
جونگکوک : چیشده چرا اینجوری نفس میکشی؟
تهیونگ : یه نفر میخواست بدون اجازه وارد خونه بشه دنبالش کردم ولی نتونستم بگیرمش و خسته شدم
جونگکوک : آها میشه ماشینو آماده کنی؟
تهیونگ : باشه زود بیا
جونگکوک : اوکی
ا.ت : خوب من میرم (بدون اینکه از پدرش خدافظی کنه رفت)
ا.ت : واو این ماشین مال توعه آقای جئون؟
جونگکوک : فکر کردی با ماشین مدل پایین میام ؟
ا.ت : هه(پوزخند) اعتماد به نفس هم که داری
جونگکوک : میدونی من کی هستم که اینجوری با من حرف میزنی؟
ا.ت : برام مهم نیست کی هستی من فقط کارمو میکنم عکسمو میگیرم و میرم
جونگکوک : (خنده شیطانی) خب وقتی رفتیم میفهمی که باید چجوری با من حرف بزنی
ا.ت ویو
یکم ترسیدم ولی من که کار اشتباهی انجام ندادم بیخیال فقط نفس عمیق بکش به هیچ چیزی به جز کارت اهمیت نده
(بعد از ۴۰ دقیقه رسیدن عمارت)
ا.ت : واو چه قشنگه
جونگکوک : بهش عادت نکن
ا.ت : خونه ای که تو بوسان داریم از اینجا قشنگ تره
جونگکوک : (خنده)
ا.ت : چیه خوب (کیوت)
......
لایک و
کامنت و
فالو فراموش نشه 👻😽
۵.۰k
۳۰ مرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.