دلداده به یک مافیا part4
دلداده به یک مافیا part4
جونگکوک : گرسنه نیستی ؟
ا.ت : مگه برات مهمه ؟
جونگکوک : راستش نه فقط برای این پرسیدم که موقع عکس انرژی داشته باشی نمیخوام عکسا بد بشن (مسخرش کرد)
ا.ت : آها که اینطور آره گرسنه هستم
جونگکوک : برو لباستو عوض کن بیا
ا.ت : اوکی
ا.ت ویو
یه حسی بهم میگه اون یه آدم معمولی نیست اون خاصه با بقیه فرق داره بهم حس ترس میده ولی هنوزم نمیدونم اون کیه
(خوب بعد از ۲۰ دقیقه فکر کرون و لباس عوض کردن بالاخره آروم آروم اومد پایین)
جونگکوک ویو
وقتی داشت میومد پایین یه حسی بهم میگفت اون راحت نیست و از حالت دستاش میشد فهمید که یکم میترسه ولی از چی ؟(پوزخند) نکنه من ؟ (خنده) باید به خودش افتخار کنه که جواب سلامش رو میدم یا اینکه میتونه تو یکی از اتاقای من باشه
تهیونگ : جونگکوک ؟
جونگکوک : ها ؟
تهیونگ : مگه نگفتم من غذای دریایی نمیخوام
جونگکوک : فکر کردی سرم شلوغ نیست
تهیونگ : ولی سه بار بهت یاد آوری کردم
جونگکوک : ببخشید اینبار رو بخور اگه بود بود دیگه نخور (حرف مامانم😅)
تهیونگ : (یه لقمه خورد) دوست نداشتم
جونگکوک : فردا برات هرچی خواستی درست میکنم
تهیونگ : نه تورو خدا تو آشپزی نکن
ا.ت : (ایشون شنونده هستن و غذاشون رو میخورن)
جونگکوک : مگه آشپزیم چشه ؟
تهیونگ : آخرین بار.....
جونگکوک : آها یادم اومد
(فلش بک به دو هفته قبل)
تهیونگ : واییی گشنمه
جونگکوک : الان برات یه چیزی درست میکنم انگشتات رو هم بخوری
تهیونگ : خدا رحم کنه
(بعد از ۱۵ دقیقه انتظار صدف جونگکوک آماده شد)
تهیونگ : (یه لقمه خورد) این چه سمیه دیگه ؟ (داد)
جونگکوک : مگه چشه ؟
تهیونگ : شوووووووووورررره (با دو رفت تو دستشویی)
(فلش بک به زمان حال)
ا.ت : ببخشید وسط حرفاتون میام
جونگکوک : چیه ؟
ا.ت : میشه بهم بگی تو واقا کی هستی ؟
جونگکوک : من یه آدمم که تو کره زندگی میکنم
ا.ت : منظورم این نبود چون همه جا سیاه هست و خیلی با سلیقه من جور در میاد
جونگکوک : فکر کنم الان باید بهت بگم من جئون جونگکوک رئیس بزرگترین بند مافیا هستم
..........
لایک و
کامنت و
فالو فراموش نشه 😈👻
جونگکوک : گرسنه نیستی ؟
ا.ت : مگه برات مهمه ؟
جونگکوک : راستش نه فقط برای این پرسیدم که موقع عکس انرژی داشته باشی نمیخوام عکسا بد بشن (مسخرش کرد)
ا.ت : آها که اینطور آره گرسنه هستم
جونگکوک : برو لباستو عوض کن بیا
ا.ت : اوکی
ا.ت ویو
یه حسی بهم میگه اون یه آدم معمولی نیست اون خاصه با بقیه فرق داره بهم حس ترس میده ولی هنوزم نمیدونم اون کیه
(خوب بعد از ۲۰ دقیقه فکر کرون و لباس عوض کردن بالاخره آروم آروم اومد پایین)
جونگکوک ویو
وقتی داشت میومد پایین یه حسی بهم میگفت اون راحت نیست و از حالت دستاش میشد فهمید که یکم میترسه ولی از چی ؟(پوزخند) نکنه من ؟ (خنده) باید به خودش افتخار کنه که جواب سلامش رو میدم یا اینکه میتونه تو یکی از اتاقای من باشه
تهیونگ : جونگکوک ؟
جونگکوک : ها ؟
تهیونگ : مگه نگفتم من غذای دریایی نمیخوام
جونگکوک : فکر کردی سرم شلوغ نیست
تهیونگ : ولی سه بار بهت یاد آوری کردم
جونگکوک : ببخشید اینبار رو بخور اگه بود بود دیگه نخور (حرف مامانم😅)
تهیونگ : (یه لقمه خورد) دوست نداشتم
جونگکوک : فردا برات هرچی خواستی درست میکنم
تهیونگ : نه تورو خدا تو آشپزی نکن
ا.ت : (ایشون شنونده هستن و غذاشون رو میخورن)
جونگکوک : مگه آشپزیم چشه ؟
تهیونگ : آخرین بار.....
جونگکوک : آها یادم اومد
(فلش بک به دو هفته قبل)
تهیونگ : واییی گشنمه
جونگکوک : الان برات یه چیزی درست میکنم انگشتات رو هم بخوری
تهیونگ : خدا رحم کنه
(بعد از ۱۵ دقیقه انتظار صدف جونگکوک آماده شد)
تهیونگ : (یه لقمه خورد) این چه سمیه دیگه ؟ (داد)
جونگکوک : مگه چشه ؟
تهیونگ : شوووووووووورررره (با دو رفت تو دستشویی)
(فلش بک به زمان حال)
ا.ت : ببخشید وسط حرفاتون میام
جونگکوک : چیه ؟
ا.ت : میشه بهم بگی تو واقا کی هستی ؟
جونگکوک : من یه آدمم که تو کره زندگی میکنم
ا.ت : منظورم این نبود چون همه جا سیاه هست و خیلی با سلیقه من جور در میاد
جونگکوک : فکر کنم الان باید بهت بگم من جئون جونگکوک رئیس بزرگترین بند مافیا هستم
..........
لایک و
کامنت و
فالو فراموش نشه 😈👻
۸.۹k
۳۱ مرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.