بهم اعتماد کن پارت

(بهم اعتماد کن) پارت ۱۹

ویو کوک : همراه مدیر رفتم منو برد طرف اتاق ات
مدیر : اینجا دیگه فقط اندازه تو جا داره برو تو
ویو ات : مامانم دوباره داشت زنگ میزد اصن نمیخام جوابشو بدم
*در باز شد
کوک با یه چمدون اومد داخل و سلام کرد بچه هاهم جوابشو دادن
ات : کوک؟.....اینجا چیکار میکنی؟
کوک : عامم بعدن میگم
ویو ات : مدیر دوباره تذکرات و قوانین دیروز رو تکرار کرد براش و رفت بعدشم کوک اومد طرف تخت منو پایین وسایل هاشو گذاشت
ات : عاممم با مامانت بحثت شده؟
کوک : ها؟ نه اومدم پیش تو باشم
ات : وا؟
کوک : ات میرم یه شیر موز بگیرم تو هم شیر کاکائو میخایی؟
ات : اخه این پرسیدن داره معلومه که میخام
کوک : *میخنده
ات : فقط برای بقیه هم بگیر لدفن
کوک : هوفف باشه بپرس چی دوست دارن
ات : بچه ها شیر موز یا شیر کاکائو یا ...میخورین بگیره براتون
ته یانگ : من شیر قهوه میخام
سوجین : من شیر کاکائو میخام
لونا : من شیر توت فرنگی میخام
هان سان : من شیر انبه میخام‌
نورا : منم شیر ساده میخورم
نینا : منم شیر ساده میخام
این سوک : من شیر توت فرنگی میخام
ووجین : منم همینطوری
ویو ات : اوفففف فکنم خیلی پولش بشه😂
داشت میرفت بیرون که یه چشم غوره ای بهم رفت
.....
لونا : عامممم ات؟
ات : هوم
لونا : این پسره جدیده رو میشناسی؟
ات : اره
لونا : دوست دخترشی‌؟
ات : چییی؟ نه مافقط باهم دوست صمیمی هستیم
سوجین : ولی عجب کراشیه ها
ات : یااا
سوجین : او ببخشید*میخنده
*کوک اومد
کوک : خب بیاین بخورین گرفتم
هان سان : ببخشید اگه خیلی پولش شد
کوک : نه طوری نیس
ات : عام‌‌ مرسی
میگم نمیخای باهاشون آشنا بشی؟
کوک : اوم‌خب باشه
ات : بچه ها با دوستم آشنا بشین دیگه
هان سان : اومم حتمن
ویو ات : بعد اینکه بچه ها خودشونو معرفی کردن کوکم معرفی کردو باهم صمیمی تر شدیم
امروز شیفت عصر بودیم و تمرینات رو الان داشتیم با کمک هم حل میکردیم مامانم هی زنگ میزد
کوک : ات نمیخایی جوابشو بدی
ات : نه برای چی باید جوابشو بدم؟
‌کوک : هر طور راحتی
عصر/
ویو ات : دیگه باید میرفتیم مدرسه و دوباره هان سان و این سوک و ته یانگ و جونگ کوک رفتن بیرون تا ما لباس بپوشیم
و بعد ما دخترا رفتیم بیرون تا اونا لباس بپوشن
نینا : عام دخترا چطوره یهویی بریم تو؟
ات : حیح نه اگه لخت باشن
نینا : باشه پس ولش راس میگی بعد میان رو ما امتحان میکنن...
هان سان : خب تموم شد بریم
ویو ات : از اینکه کلاسم با بچه ها جدا بود و الان باید بورام و جون وو رو تحمل میکردم واقعن ناراحت بودم
رسیدن /
بچه ها : خب دیگه جونگ کوک ات ما کلاسامون جداست دیگه میریم بعد مدرسه صبر کنید باهم بریم
ات و جونگ کوک : باشه..
ویو ات : رفتیم تو کلاس ..هوفف بازم باید یه چند تا رو مخ رو تحمل میکردم زنگ اولم ریاضی بود رفتم و کنار جونگ کوک نشستم و کتابم رو باز کردم
دیدگاه ها (۵۵)

(بهم اعتماد کن) پارت ۲۰ویو ات : احساس خوبی ندارم امروززنگ تف...

(بهم اعتماد‌ کن) پارت ۲۱کوک : پسره ی کنه یعنی دنبال یه موقعی...

(بهم اعتماد کن) پارت ۱۸صبح /آجوما : بچه ها بلند شین بدو بدو ...

بچه ها میخام سریال ببینم کدوما قشنگ تره اول ببینم؟__________...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط