با درد عشق از همه کس آشناترم
با درد عشق از همه کس آشناترم
وقتی که خود به درد غمش مبتلاترم
در انزوای سرد سکوتم به کُنج آه
از یک نی شکسته بسی بینواترم
از خرده شیشه های مُلوّن در این سرا
در پیش چشم روشن تو بی بهاترم
هرگز نگو چرا نشد از عشق بگذرم
من ناتوان از این و از آن هم فراترم
درمان ندارد عشق نیاز طبیب نیست
من خواستارِ درد بسی بی دواترم
دل گرچه شد اسیر وفا، تنگ شد، ولی
از وسعت خیال تو بی انتهاترم
طوفان نشد که مُلحد و بی دین کند مرا
کز ناخدای عشق و وفا با خداترم
با من بمان هنوز کز این خیل مدّعی
بی ادّعاتر از همه و با وفاترم
وقتی که خود به درد غمش مبتلاترم
در انزوای سرد سکوتم به کُنج آه
از یک نی شکسته بسی بینواترم
از خرده شیشه های مُلوّن در این سرا
در پیش چشم روشن تو بی بهاترم
هرگز نگو چرا نشد از عشق بگذرم
من ناتوان از این و از آن هم فراترم
درمان ندارد عشق نیاز طبیب نیست
من خواستارِ درد بسی بی دواترم
دل گرچه شد اسیر وفا، تنگ شد، ولی
از وسعت خیال تو بی انتهاترم
طوفان نشد که مُلحد و بی دین کند مرا
کز ناخدای عشق و وفا با خداترم
با من بمان هنوز کز این خیل مدّعی
بی ادّعاتر از همه و با وفاترم
۵.۹k
۲۶ شهریور ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.